بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۵۹ مطلب با موضوع «روزنوشت» ثبت شده است

دو روزه باهاش حرف نزدم ؛

امروز هرچی زنگ زدم نشد باهاش بحرفم ...

آخرین بار تند تند حرفای خودشُ گفت ، بعدم گفت قطع کن پول تلفنت زیاد میشه .

دلم تنگ شده ... زیـــــــــــــــــــــاد ...


پ ن : یه شب خوابشُ دیدم ، فقط صورتشُ می دیدم ؛ مثِ سَر تو یه عکس 3 در 4 .

پ ن : چند روز دیگه بر می گرده ...


  • باران بهاری
مامانم یه مثلی داره همیشه می گه :
یه گوهر اگه تو لجن هم بیفته چیزی از ارزشش کم نمیشه ...

من باید کسی رو می ترسوندم ؛ مث اون بار که تلفنی این کارو کردم ...
نه برای خنده یا این که دلم خنک بشه یا هرچیز دیگه  ...
به خاطر عشقی که داره زیر ِ غبار ِ حرفای مصنوعی رنگ می بازه و می میره ...
به قول ِ م : " تو اگه تصمیم بگیری کاری رو انجام بدی حتما انجامش می دی " ...

پ ن : خدا داره می بینه !
پ ن : من محکم ایستاده ـم ... تا از پا در نیامده ـم تیرهایت را به هدف بنشان.
پ ن : حالم خوش میشه وقتی می گذرم از ...

  • باران بهاری

هر وقت منُ می بینه سعی می کنه یه جوری تو حرفاش دلداری بده یا آرومم کنه ؛

نمی دونم شاید چشام این روزا زیاد حرف می زنن ...

گاهی وقتا تو شوخیامون یه حرفی رو همینجوری - بدون منظور به کسی - می گیم ولی یه نفر داغ ِ اون حرفُ دیده و دوباره و چندباره می سوزه و دم نمی زنه ...


پ ن : دوست داشتم م اینجا بود و محکم بغلش می کردم و می گفتم تو چه می دونی من چه حالی ام ؛ ولی هیچوقت نمی تونم اینُ بهش بگم... هیچوقت.


  • باران بهاری
امروز تو حیاط ِ مدرسه منتظر نشسته بودم تا زنگ بخوره ؛
مادر ِ یکی از بچه ها اومده بود دنبالش ؛ بهش گفت : "دفترتُ جا نذاشته باشی " ... بعد زیپِ کیفشُ باز کرد و گفت : " برو زود دفترتُ بیار " ...
من تو حال و هوای خودم بودم که با صدای همون بچه به خودم اومدم : " محبوبه ! بیا آوردمش ..."

یاد برنامۀ یادگاری افتادم ؛
مسعود فروتن داشت گذشته و حال رو باهم مقایسه می کرد ؛ مدام تکرار می کرد : " نمی گم کدوم بهتره و کدوم بدتر، فقط می گم قدیما اون جوری بود و الان اینجوری ـه ". بعد گفت : " قدیما بچه ها مادرشونُ با اسم کوچیک صدا نمیزدن ؛ بهشون می گفتن عزیز و اونام همیشه عزیز می موندن " ...

پ ن : هر چقدر هم که تکرار کنی : " نمی گم کدوم بهتره و کدوم بدتر " ، معلوم ِ معلوم ـه که کدوم کدومـه.

  • باران بهاری

تو وبلاگش یه نوشته از نادر ابراهیمی در مورد عشق گذاشته بود ؛

یاد کتابی که اخیرا اردیبهشتی ِ دوست داشتنی از همین نویسنده بهم معرفی کرده بود افتادم ...

براش کامنت گذاشتم که ببین چی عوض شد که اینجوری شد .

از اونجایی که نوشته ـش خیلی بسیار خوب بود کپی نموده و ایمیل زدم. : )


پ ن : یه وقتایی جهت پیشگیری از سوء تفاهم بهتره کُل ِ مطلب ِ مورد نظر ، سانسور بشه ؛ برای همین متاسفانه نمیتونم حاصلِ کپی کردن ـم رو اینجا  پِیست کنم.

پ ن : به نظر من یه خط صاف خیلی بهتر از یه منحنی سینوسی ـه .


  • باران بهاری

باهاش حرف زدم ؛ صداش خوب بود ...

گفت درد داره ...

براش آرزوی سلامتی کردم ...


پ ن : اللهم اشف کل مریض / آمین


  • باران بهاری

فردا روز عمل ـه و بعدش معلوم میشه که قضیه از چه قراره ...

این که شیمی درمانی لازمه یا نه ...


پ ن : به نظر من خیلی هم خوبه که آدم بفهمه تو سراشیبی ـه و باید خودشُ جمع و جور کنه.


  • باران بهاری
شاید نشه به من گفت شکمو چون پُرخوری نمی کنم ولی خدا نکنه گُشنم بشه ؛ ینی دوست و دشمن نمیشناسم دیگه ... باید زود غذا بخورم. اینجور وقتا خیلی بدم میاد یکی بهم بیسکوییت یا از این کیک های بسته بندی شده تعارف کنه / : )  یه غذای معمولی هم باشه خیلی بهتر از شیرینی ـه . بعله ـشم .

پ ن : اللّهم أشبِع کُلَّ جائِع . / آمین
پ ن : غذای مورد علاقه فقط موقع ِ گرسنگی ، غذای مورد علاقه ست ... حداقل برای من. یه چیزی مث ِ ...

  • باران بهاری

صبح زنگ زد که داریم می ریم مسجد سهله ؛ شماره مو به هـ.م بده.

هعی ... دلم برا نجف تنگ شده ...

به بر و بچز گفتم فردا بیان اینجا ؛ به ف.ع هم گفتم ؛ گفت : " به چه مناسبتی؟ حالا بهت خبر می دم ". بعد از چند دقیقه تماس گرفت که  برنامه ـشون برای اومدن ردیف نیست.

هر روز وبلاگ ب.ف رو می خونم. بعضی از حرفاشُ با همۀ وجودم حس می کنم چون برای خودم هم اتفاق افتاده ؛ ولی خب من و اون یه فرق بزرگ داریم و اون اینه که من نمی خوام مث اون باشم. چند روز پیش وقتی با ف.ف حرف می زدم ، بهش گفتم : فهمیدن ِ دردای دیگران روی زندگی خودِ آدم هم اثر می ذاره ... تو کربلا همش قیافۀ آدمایی که باهام حرف زده بودن ، مخصوصا اون خانم 50 ساله جلوی چشام میومد. حالا هم مدام فکرم در گیر ب.ف شده ... شاید بهتره یه مدت سراغ ِ هیچکسُ نگیرم ...


پ ن : واقعا اگر پشت ِ خیلی از کارا اعتقادی وجود نداشته باشه ، سنگ رو سنگ بند نمی شه ...

پ ن : فهم ِ چیزای فوق العاده ساده ، ممکنه برای باهوش ترین آدما خیلی مشکل  باشه .


  • باران بهاری
با شنیدن خبری که بهم داد  یاد ِ شیخ جعفر مجتهدی  افتادم که داوطلب میشه هدف تیر قضا قرار بگیره و به جای یه جوون ، بیماری رو تحمل کنه. منم حاضرم به جای خ.ل باشم ... بچه ـش کوچیکه ... زوده ... براش زوده ...

پ ن : این آرزوی سه حرفی !
پ ن : برای همه دعا کنیم.

  • باران بهاری