بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

صبح زنگ زد که داریم می ریم مسجد سهله ؛ شماره مو به هـ.م بده.

هعی ... دلم برا نجف تنگ شده ...

به بر و بچز گفتم فردا بیان اینجا ؛ به ف.ع هم گفتم ؛ گفت : " به چه مناسبتی؟ حالا بهت خبر می دم ". بعد از چند دقیقه تماس گرفت که  برنامه ـشون برای اومدن ردیف نیست.

هر روز وبلاگ ب.ف رو می خونم. بعضی از حرفاشُ با همۀ وجودم حس می کنم چون برای خودم هم اتفاق افتاده ؛ ولی خب من و اون یه فرق بزرگ داریم و اون اینه که من نمی خوام مث اون باشم. چند روز پیش وقتی با ف.ف حرف می زدم ، بهش گفتم : فهمیدن ِ دردای دیگران روی زندگی خودِ آدم هم اثر می ذاره ... تو کربلا همش قیافۀ آدمایی که باهام حرف زده بودن ، مخصوصا اون خانم 50 ساله جلوی چشام میومد. حالا هم مدام فکرم در گیر ب.ف شده ... شاید بهتره یه مدت سراغ ِ هیچکسُ نگیرم ...


پ ن : واقعا اگر پشت ِ خیلی از کارا اعتقادی وجود نداشته باشه ، سنگ رو سنگ بند نمی شه ...

پ ن : فهم ِ چیزای فوق العاده ساده ، ممکنه برای باهوش ترین آدما خیلی مشکل  باشه .


  • باران بهاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی