هر وقت منُ می بینه سعی می کنه یه جوری تو حرفاش دلداری بده یا آرومم کنه ؛
نمی دونم شاید چشام این روزا زیاد حرف می زنن ...
گاهی وقتا تو شوخیامون یه حرفی رو همینجوری - بدون منظور به کسی - می گیم ولی یه نفر داغ ِ اون حرفُ دیده و دوباره و چندباره می سوزه و دم نمی زنه ...
پ ن : دوست داشتم م اینجا بود و محکم بغلش می کردم و می گفتم تو چه می دونی من چه حالی ام ؛ ولی هیچوقت نمی تونم اینُ بهش بگم... هیچوقت.