امروز تو حیاط ِ مدرسه منتظر نشسته بودم تا زنگ بخوره ؛
مادر ِ یکی از بچه ها اومده بود دنبالش ؛ بهش گفت : "دفترتُ جا نذاشته باشی " ... بعد زیپِ کیفشُ باز کرد و گفت : " برو زود دفترتُ بیار " ...
من تو حال و هوای خودم بودم که با صدای همون بچه به خودم اومدم : " محبوبه ! بیا آوردمش ..."
یاد برنامۀ یادگاری افتادم ؛
مسعود فروتن داشت گذشته و حال رو باهم مقایسه می کرد ؛ مدام تکرار می کرد : " نمی گم کدوم بهتره و کدوم بدتر، فقط می گم قدیما اون جوری بود و الان اینجوری ـه ". بعد گفت : " قدیما بچه ها مادرشونُ با اسم کوچیک صدا نمیزدن ؛ بهشون می گفتن عزیز و اونام همیشه عزیز می موندن " ...
پ ن : هر چقدر هم که تکرار کنی : " نمی گم کدوم بهتره و کدوم بدتر " ، معلوم ِ معلوم ـه که کدوم کدومـه.
مادر ِ یکی از بچه ها اومده بود دنبالش ؛ بهش گفت : "دفترتُ جا نذاشته باشی " ... بعد زیپِ کیفشُ باز کرد و گفت : " برو زود دفترتُ بیار " ...
من تو حال و هوای خودم بودم که با صدای همون بچه به خودم اومدم : " محبوبه ! بیا آوردمش ..."
یاد برنامۀ یادگاری افتادم ؛
مسعود فروتن داشت گذشته و حال رو باهم مقایسه می کرد ؛ مدام تکرار می کرد : " نمی گم کدوم بهتره و کدوم بدتر، فقط می گم قدیما اون جوری بود و الان اینجوری ـه ". بعد گفت : " قدیما بچه ها مادرشونُ با اسم کوچیک صدا نمیزدن ؛ بهشون می گفتن عزیز و اونام همیشه عزیز می موندن " ...
پ ن : هر چقدر هم که تکرار کنی : " نمی گم کدوم بهتره و کدوم بدتر " ، معلوم ِ معلوم ـه که کدوم کدومـه.