مامانم یه مثلی داره همیشه می گه :
یه گوهر اگه تو لجن هم بیفته چیزی از ارزشش کم نمیشه ...
من باید کسی رو می ترسوندم ؛ مث اون بار که تلفنی این کارو کردم ...
نه برای خنده یا این که دلم خنک بشه یا هرچیز دیگه ...
به خاطر عشقی که داره زیر ِ غبار ِ حرفای مصنوعی رنگ می بازه و می میره ...
به قول ِ م : " تو اگه تصمیم بگیری کاری رو انجام بدی حتما انجامش می دی " ...
پ ن : خدا داره می بینه !
پ ن : من محکم ایستاده ـم ... تا از پا در نیامده ـم تیرهایت را به هدف بنشان.
پ ن : حالم خوش میشه وقتی می گذرم از ...
یه گوهر اگه تو لجن هم بیفته چیزی از ارزشش کم نمیشه ...
من باید کسی رو می ترسوندم ؛ مث اون بار که تلفنی این کارو کردم ...
نه برای خنده یا این که دلم خنک بشه یا هرچیز دیگه ...
به خاطر عشقی که داره زیر ِ غبار ِ حرفای مصنوعی رنگ می بازه و می میره ...
به قول ِ م : " تو اگه تصمیم بگیری کاری رو انجام بدی حتما انجامش می دی " ...
پ ن : خدا داره می بینه !
پ ن : من محکم ایستاده ـم ... تا از پا در نیامده ـم تیرهایت را به هدف بنشان.
پ ن : حالم خوش میشه وقتی می گذرم از ...