بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

من با تو به توحید دلی یکدله دارم

از عشق تو برگردن جان سلسله دارم

من قطره که از بحر فزون حوصله دارم

از بحر عنایات تو چشم صله دارم

ای پای تو پهلو زده خورشید سما را

بر فرق من خسته بسایان کف پا را

در هر صفتی اعظم اسمای الهی

اندر فلک قدرت نبود چو تو ماهی

عالم همگی بنده شرمنده تو شاهی

محتاج توایم از ره الطاف نگاهی

...


پ ن : شعر از صفای اصفهانی

  • باران بهاری

بعضی روزـا هست که خودمُ ، نوشته هام و حتی روزمره گی هامُ مرور می کنم.

یه روزـایی اصلا خوب نمیگذرن ؛ انگار مفت مفت هدر میشن.

اما یه وقت ـایی هم هست که آدم خودش فکر می کنه هدر شده اما آخرش خدا به آدم صله می ده ، هنوز صبح نشده کام ـتُ شیرین می کنه که بفهمی پاتُ کج نذاشتی؛ که بفهمی ابرهای سیاه نمی تونند تا همیشه بمونند ...


پ ن : چقدر الان حسّ ِ خوبی دارم : )

پ ن : همیشه هم خواستن توانستن نیست ؛ گاهی نخواستن ، توانستن است.

پ ن : مگر می شود یک روز امام رئوف دل ـت را ببرد پیش خودش و آن روز بد تمام شود؟ ... - نمی شود! -



  • باران بهاری

آدم باید مثل مجنون باشد که حاضر نبود هیچ حرفی جز در مورد محبوبش بشنود، همیشه می گفت: از لیلی بگویید. یک بار از او پرسیدند: حق با علی علیه السلام است یا با عمر؟ گفت: حق با لیلی است! حالا اگر این داستان واقعیت هم نداشته باشد، برای نزدیک کردن حقیقت به ذهن مناسب است. رفقا! آدم باید اینطور محبوبش را دوست داشته باشد که هیچ چیز جز او را طاقت نیاورد. پرداختن به غیر خدا و لذت بردن از غیر او را سبک نشمارید که حجاب است و ظلمت می آورد.*

* :  از سخنان
عارف ربانی شیخ رجبعلی خیاط
پ ن : یه حرف ِ  به ظاهر معمولی هم می تونه آدمُ متوجه خدا کنه ...

  • باران بهاری

در سر کوی وفا با کوهکن همگام باش
جان شیرین را به شیرین بخش و شیرین کام باش!

گر زلیخا نیستی، پیراهن یوسف مَدَر
ورنه در بازار جان، رسوای خاص و عام باش

سوخت عشق آتشین، هم شمع و هم پروانه را
گر نداری تاب این سوزنده آتش، خام باش!

تا بیابی خال او جویندۀ هر دانه شو

تا بگیری زلف او افتادۀ هر دام باش

خستۀ تیر نگاهش با هزار اصرار شو
بستۀ زلف سیاهش با هزار ابرام باش

گر به شمشیرت کشد ابروی او، تسلیم شو!
ور به زنجیرت کشد گیسوی او، آرام باش!


پ ن : امام صادق علیه السلام فرمود : بر هیچ مؤمنی چهل شب نگذرد، مگر اینکه امری بر او عارض شده و او را اندوهگین کند و با این عمل متوجه خدا شود. / اصول کافی، ج 5، ص 84
پ ن : شعر از فروغی بسطامی

  • باران بهاری

به م اسمس زدم :


زد اگر کسی در ِ خانه ات

و گرفت هرکه نشانه ات

دل ِ ماست کرده بهانه ات

تو بگو نمانده مسافتی


جواب داد :


مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست


پ ن : گاهی دل ـم برای کسی تنگ می شود ...


  • باران بهاری

گاهی باید از حصار ِ قالب ها گریخت ؛

یک جور گریز از چارچوب های ساختگی ...


پ ن : پرواز سخت نیست وقتی امّید به سوی ـمان دست دراز کرده است !


  • باران بهاری

همیشه در برابر ِ تغییر ، مقاومت وجود داشته ؛

ولی وقتی این تغییر تعیین کنندۀ سرنوشت ِ عزیزترین فرد زندگی ـمون باشه ، پذیرش ـش سخت تر ـه.


پ ن : اللهم حوّل حال ـنا الی احسن الحال / آمین.


  • باران بهاری
بگذار بی تو راه بروم
بی تو بر صندلی ها بنشینم
در قهوه خانه هایی که تو را به یاد ندارند
بگذار به یاد بیاورم
به خاطر تو رها کردم
بگذار زندگی کنم...

پ ن : شعر از نزار قبانی

  • باران بهاری

فاش می گویم و از گفتۀ خود دلشادم :


بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ أُسْرَتِی أُشْهِدُ اللَّهَ وَ أُشْهِدُکُمْ أَنِّی مُؤْمِنٌ بِکُمْ وَ بِمَا آمَنْتُمْ بِهِ کَافِرٌ بِعَدُوِّکُمْ وَ بِمَا کَفَرْتُمْ بِهِ مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکُمْ وَ بِضَلالَةِ مَنْ خَالَفَکُمْ مُوَالٍ لَکُمْ وَ لِأَوْلِیَائِکُمْ مُبْغِضٌ لِأَعْدَائِکُمْ وَ مُعَادٍ لَهُمْ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ مُطِیعٌ لَکُمْ عَارِفٌ بِحَقِّکُمْ ، مُقِرٌّ بِفَضْلِکُمْ مُحْتَمِلٌ لِعِلْمِکُمْ مُحْتَجِبٌ بِذِمَّتِکُمْ مُعْتَرِفٌ بِکُمْ مُؤْمِنٌ بِإِیَابِکُمْ مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِکُمْ مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِکُمْ آخِذٌ بِقَوْلِکُمْ عَامِلٌ بِأَمْرِکُمْ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ زَائِرٌ لَکُمْ لائِذٌ عَائِذٌ بِقُبُورِکُمْ مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِکُمْ وَ مُتَقَرِّبٌ بِکُمْ إِلَیْهِ وَ مُقَدِّمُکُمْ أَمَامَ طَلِبَتِی وَ حَوَائِجِی وَ إِرَادَتِی فِی کُلِّ أَحْوَالِی وَ أُمُورِی مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ عَلانِیَتِکُمْ وَ شَاهِدِکُمْ وَ غَائِبِکُمْ وَ أَوَّلِکُمْ وَ آخِرِکُمْ وَ مُفَوِّضٌ فِی ذَلِکَ کُلِّهِ إِلَیْکُمْ...*


پ ن :  اگه بخوای راست بگی باید با همۀ وجود ، اهل و عیال و مال و ... پاش وایسی ؛ نمی شه هم با امام حسین بود هم با یزید ! نمیشه.

پ ن : بقول ِ ر.م واقعا عادلانه ست که گفته اند : هر کس قومی را دوست بدارد، در قیامت با آنها محشور می شود.1

* :  پدر و مادرم و اهل و مال و طایفه‏ ام فداى شما،خدا و شما را گواه مى‏ گیرم،که من به شما و به آنچه شما ایمان آوردید باور دارم،نسبت به دشمنتان و آنچه شما به آن کفر ورزیدید کافرم، بینایم به مقام شما و به گمراهى آنکه‏ با شما مخالفت کرد، دوستدار شما و دوستان شمایم،خشمناک نسبت به دشمنان شما و دشمن آنانم،در صلحم با هرکه با شما در صلح است‏ و در جنگم با هر که با شما جنگید، حق مى‏ دانم آنچه را شما حق دانستید و باطل مى‏ دانم آنچه را شما باطل دانستید، به فرمان شمایم، عارف به حقّتان هستم، به برترى شما اقرار دارم، تحملّ کننده دانش شمایم، پرده ‏نشین پیمان و حرمت شما مى باشم، به شما معترفم، به بازگشتتان مؤمنم، رجعتتان را تصدیق دارم‏ ، چشم به راه فرمان شمایم، در انتظار حکومت شما به سر مى‏ برم، گیرنده گفته شما هستم، عمل کننده به فرمان شما مى‏ باشم، پناهنده به شمایم، زائر شما هستم، ملتجى و پناهنده به قبر شمایم، خواهنده شفاعت به درگاه خداى عزّ و جلّ به وسیله شما مى‏ باشم و به سوى او به سبب شما تقرّب مى‏جویم و مقدّم کننده شما پیش روى‏ خواسته‏ ام و حاجاتم و ارادتم در همه احوال و امورم ،به نهان و آشکارتان و حاضر وغائبتان و اوّل و آخرتان ایمان دارم و در همه اینها واگذارنده کار به شمایم ... / فرازی از زیارت جامعه کبیره / تهذیب شیخ طوسی و فقه و عیون أخبار الرضا صدوق به نقل از امام هادی علیه السلام

1: امیر المومنین علی علیه السلام مَنْ اَحَبَّ قوما حُشِرَ مَعَهُمْ.


  • باران بهاری

وقتی ح.م مأموریت بود ، برای حج قرعه کشی کرده بودند و اسم ـش در اومده بود ؛

این کار رو سه بار تکرار می کنند و هر سه بار اسم ـش به عنوان ِ کسی که باید بره حج در میاد.

دیروز زنگ زد و گفت امروز مسافر ـند.

بهش گفتم : مواظب ف.ع باش و تو مدینه خیلی دعا ـمون کن.

اون موقع که خودم رفتم ، خیلی حالی ـم نبود کجا دارم می رم ؛

دل ـم می خواد بتونم برم با معرفت زیارت کنم.

خ.م وقتی از اون جا اومده بود ، تعریف می کرد که خیلی عوض شده ؛ می گفت انگار کعبه رو کردن تو قفس ؛ خیلی از آثار تاریخی رو از بین بردن ...


پ ن : هذا یوم الحسرة ...


  • باران بهاری