بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

درست نشنیدم چی گفت ؛ برای همین


پرسیدم : نمیدونی یا نمی تونی  ؟


گفت : نمیدونم اما میتونم .


شاید همین جواب دلمو گرم کرد که باید تصمیمم رو عملی کنم ...


پ ن :

تار و پود هستی را سوختیم و خرسندیم                  رند عافیت سوزی همچو ما کجا بینی

ترک خودپرستی کن ؛ عاشقی و مستی کن           تا ز دام غم خود را چون رهی رها بینی



  • باران بهاری
نشسته بودم رو زمین و سرمو به جعبه چرخ خیاطی تکیه داده بودم

-چته؟ خوابت میاد؟

نه ...

- پس چرا ملولی؟ حالت بده ؟ دلت تنگ شده؟

نه ...

-پس چی؟

انگار نه انگار فاطمیه ست ... نه هیئتی ، نه روضه ای ، ...

- تو ببین الان وظیف ـت چیه ؛ حتما که نباید رفت هیئت ...


مامان سعی کرد با حرفاش منو آروم کنه
نمیدونم چم شده بود  اما تو دلم آشوب بود ... حالم خوب نبود ...
خودمم نمی دونم واقعا برای نرفتن هیئت بود یا برای چیز دیگه ای...
 
این چند روز زیاد فکر کردم ؛
به خودم ، به روزگارم ، به اینکه ساعت های شبانه روزمو دارم چجوری میگذرونم ، به کسایی که باهاشونم ،
به اینکه چی می خواستم بشم و اینکه الان کجام ، ... ، به خیلی چیزا ... خیلی چیزا ...
دیدم باید با خودم  بجنگم
باید یکم جدی بشم
باید دور بشم
باید برم


دلم همیشه راست میگه ...  ایندفعه میخواد پا بذارم روش - رو دلم -  ؛
باید گوش بدم ... به دلم ، به حرفش ؛
حس یه قاصدک رها رو دارم که باد داره می بردش ...
حالا مدت هاست که فهمیدم دست و پا زدن فایده ای نداره  ؛
 باید خودم رو رها کنم تا کمتر آسیب ببنیم
باید راضی باشم به شرایطم و

مثل همیشه
برای همه!
بخندم
: )


پ ن : چون زُلف تو ام جانا در عین پریشانی . . .
پ ن : قاصدک شعر مرا از بر کن ؛ برو آن گوشۀ باغ ، سمت آن نرگس مست ، و بخوان در گوشش و بگو باور کن ...
پ ن : باور کن!



  • باران بهاری

خبر ندارم طبقۀ چندم باید برم

انگار قرعه به نام هرکس بیفته همون میشه

ینی که انتخابی نیست

شاید پیشواز رفتن

هر چند روز یکبار گلاب به روم میپاشن و ...


پ ن : مادر ع.ف برای همیشه رفت

پ ن : هوس کردم برم سر جای خودم بنویسم

  • باران بهاری

تلفن زد که می خوایم بریم لواسون برای عید دیدنی

من گفتم هر وقت ر.م اومد ما خودمون می ریم 

گفته نه ... حالا شاید نشه بعدا برید ...

گفتم من نمیام


یکی نیست بگه آخه من چرا باید برم خونه دایی ِ مامان ِ ...

فامیل دور که میگن همینه دیگه


پ ن : سخت میگذره ...

  • باران بهاری

این خنده دار ترین چیزی بود که می شد در این مورد بگه


خوردن بستنی تو خیابون ینی آدم عفت نداره و یا برعکسش نخوردن بستنی تو خیابون ینی آدم باعفته


آدمی که با بستنی خوردن من تو خیابون  بخواد یه جوری بشه باید بشینه تو خونش و به مریضی خودش فکر کنه

گاهی فکر می کنم خدا از اون بالا این همه آدمای جور واجورو میبینه  ... هرکدوم یه جور ... یه عقیده ... یه فکر ...


پ ن : چیزی که باعقلم جور نباشه رو نمی پذیرم. هیچوقت!





  • باران بهاری

گاهی فرصتی پیش میاد تا دست خودمو بگیرم و بشینم با خودم خلوت کنم

شاید یه مرور سریع به همه اتفاقایی که برام افتاده

شاید یه عبور از خاطره های تلخ و شیرین

شاید یه مکث روی لحظه هایی که برام خیلی گرون تموم شدن


گاهی به این فکر می کنم که دلم چی می خواد

که اگه تو کنارم بودی - نه اینکه نباشی -

میتونستم ازت بپرسم چرا؟

میتونستم بهت بگم من اونی نیستم که باید باشم  و تو می خوای ؛ پس چرا؟

می دونم که خودت می دونی

اما کاش دستتو میذاشتی رو قلبم و آرومم می کردی

مطمئنم که هستی...


دلم می خواست بهش بگم منم دعا کن و بگو :  ...

اما بعد با خودم گفتم زور که نیست - البته نه برای من -

من درخواستمو مطرح کردم  ؛ امیدوار بودم جواب بگیرم ؛ خب نشد دیگه ؛ خب نخواستند دیگه ؛ زور که نیست

دلم نمی خواد گوشمو از لابد ها پر کنم که لابد صلاح نبوده ، که لابد فلان و لابد بهمان ؛

راستش من این حرفا سرم نمیشه ... اونی که میشناسم هم نیازی به این لابد ها و اما و اگرها نداره ...

پس میگم نخواسته و خودم و فکرمو راحت می کنم


خودت خبر داری دیگه ...


پ ن : ببین کارم به کجا کشیده که باید برات بنویسم

پ ن : من که دارم می رم ، من که باید برم ، کنارم باش نذار تنها بمونم





  • باران بهاری

یه وقتایی دلم بدجوری هواشو می کنه ؛ دلم می خواد کنارم باشه ، باهاش حرف بزنم  ، حتی باهام حرف بزنه

یه وقتایی هوس می کنم صداشو بشنوم

اما

یه وقتایی دوست دارم نباشه ؛ بره و انقدر دورشه تا برای به یاد آوردنش مجبور بشم کلی وقت بذارم


شاید در هر دو صورت یه قهوۀ تلخ حال من و دلم رو خوب کنه


  • باران بهاری

دریا رو دوست دارم

خیــــــــــــــــــلی خیــــــــــــــــــلی

از وقتی یادمه خودم و  دریا رو شناختم ، دوست داشتم روی شن های ساحل بشینم و به دریا خیره بشم

به نظرم ابهت خاصی داره

از یه طرف آرومم می کنه و از یه طرف به نظرم ترسناکه

انگار کلی حرف برای گفتن داره

وقتی آرومه یه جور ، وقتی طوفانیه یه جور دیگه


پ ن : دریا سکوت کرده و من حرف می‌زنم                  حس می‌کنم که راه نبردم به باورش

        دریا! منم ؛ هم او که به تعداد موجهات          با هر غروب خورده بر این صخره‌ها سرش



  • باران بهاری

توی بیمارستان کلی باهم کل کل کرده بودیم

کلی هم قصه و روایت و حکایت برامون تعریف کرد و سعی کرد لابلای حرفاش هم سربه سر من بذاره ؛ بگذریم که من باهمه حرفاش موافق نبودم

تا من حرف می زدم می گفت این حقه بازی ها رو بذار کنار ؛ من به دخترای دانشجوی زیادی  مثل تو  درس دادم ؛ حقه بازی های همشونم بلدم

بعد من یه جواب می دادم که خودش می موند بهم چی بگه و فقط می خندید


اون روز هم وقتی رفتیم خونشون عید دیدنی 

من بلند شدم و با صدای بلند گفتم : دفترا رو میز ؛ استاد اومد

همه خندیدند

بعد طبق پیش بینی قبلیم خندید و چندتا خاطره تعریف کرد

بعد هم از شیطنت های خودش و دانشجوهاش گفت

منم گفتم ای جوووونم ؛ ما خدمت شما شاگردی می کنیم ؛ بچه حلالزاده معلومه به کی میره دیگه


انگار خودش دوست داشت سر به سرش بذارم

یهو برگشت و به مامانم گفت : این دختر - ینی من - یونیکه!

همه ( حتی دخترای خودش ) صداشون در اومد که : اوووووووووووه ...

من خودمو زده بودم به اون راه که ینی نشنیدم چی گفت

اونم برای اینکه حسادت دیگران رو بخوابونه حرفشو به تک دختر بودن من ربط داد و سعی کرد رفع و رجوع کنه



پ ن : اصلا یه جوری شده اگه مث بچه های خوب کاری به کار کسی نداشته باشم ، همه صداشون درمیاد که چته...



  • باران بهاری

یه بنده خدایی می گفت آدما مجبور نیستند

اما به نظر من همیشه هم مختار نیستند

شاید چیزی بین جبر و اختیار باشه

حالا من میخوام از قسمت اختیاراتم استفاده کنم

خیال خودمم اینجوری راحت تره

بر می گردم به همونجایی که برای خودم می نوشتم

خیلی وقته بهش سر نزدم

دیگه کم کم برا خودش جایی شده

یه جورایی جای خالی دفتر آبی مو برام پر کرده

اینجام یه جایی بود ... خوب بود ...

اسمش منو یاد کسی که  سیاه مشق رو  به مناسبت ازدواجم بهم هدیه داد  میندازه


اینجا هم بماند به رسم خوش یادگاری



  • باران بهاری