بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها
خ رفته بود چادگان
کلی از اونجا - از آب و هوا و زیبائی و سکوتش - تعریف کرد ؛
گفت چادگان  - در مقایسه با شهر های دیگه - به  اصفهان نزدیکه

نمی دونم چرا اما قبلا خیلی دوست داشتم برم اصفهان
مخصوصا که عاشق صنایع دستی ام
به یاد بهار نارنج برم شیراز
حتی برم بادگیر ها و ترمه های  یزد رو از نزدیک ببینم

اما الان هرچی فکر می کنم دیگه اونجوری مشتاق نیستم ...
شاید اتفاقات اخیر
شاید هم دیدن نصفه نیمۀ کاشان حالمُ عوض کرده

پ ن : نوشتنم نمیاد اینجا !




  • باران بهاری

تا حالا کاشان نرفته بودم

یه سفر یک روزه اونم با خ حال و هوای خودشُ داشت

پام تو اتوبوس دردش بیشتر می شد

برای همین سعی کردم به بدنم زاویۀ 120 درجه بدم و پاهامُ خم کنم و

بچسبونم پشت صندلی جلوئی که البته  تا حدی اوضاعُ  بهتر می کرد ؛

سر درد هم نور علی نور شده بود

 بیشتر مسیر - مخصوصا راه برگشت - چشمم رو بستم و سَرمُ به بازوی خ تکیه دادم...


اول رفتیم خانه بروجردی ها

بعدشم باغ فین و حمام فین کاشان

از اونجا هم قمصر

اگه همسفرها یه کم درست درمون تر بودن می شد جاهای دیگه ای رو هم دید اما خب ما باید تابع جمع می بودیم ...


در مجموع خوب بود ؛ خصوصا که یکی از بچه های دوران دبیرستان رو دیدم که با دخترش اومده بود

اگه خودشُ معرفی نمی کرد عمرا نمیشناختمش اما اون منُ شناخت

گفت اصلا عوض نشدی ... حال بعضی از بچه ها رو ازم پرسید ... کلی خاطره برام مرور شد.


پ ن : تو یه روز نمی شه رفت جایی رو که اینهمه آثار باستانی داره دید و اومد که ...

پ ن : بعضی خاطره ها همیشگی اند ... نمی دونم چرا.




  • باران بهاری

امروز علی رغم نمرۀ تقویمی ـش برای من 20 نبود

تقریبا خودم دلیلشُ می دونم

از یه طرف خوشحالم که تو زندگیم گاهی ریسک می کنم

از یه طرف هم میگم گروه خونیم نمی خوره خب ... ینی بعدش اینو می فهمم

فردا طبق برنامۀ قبلی با خ می رم کاشان چون اصن معلوم نیست بعدا بریم یا نه ...


پ ن : از دلم بابت اینکه به حرفش گوش نکردم و کله شقی کردم عذرخواهی می کنم !

پ ن : دلم برای روزهای آسمونی تنگ شده ... خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی .



  • باران بهاری

فعلا امضاهای لازم ُ گرفتم

امیدوارم زودتر تموم شه ... خسته شدم


خانم ف تماس گرفت و گفت فردا 9 و نیم جلسه دارید ؛ گفتم می دونم بهم گفته بودند ...

باید امشب بشینم کارای پروژه رو تموم کنم ... ش.خستۀ زیاد.

می دونم که ن.ش می خواد برای تولدش کیک بیاره

می خوام هدیه ای رو که برای روز دفاع نغمه خریده بودم و بخاطر عوض شدن تاریخ دفاع نشد بهش بدم رو ببرم برای ن.ش .


پ ن : خوب نیستم ؛ شاید چون هنوز خیالم راحت نیست . . .

پ ن : این روزا زیاد روزای قبلُ برای خودم مرور می کنم.


  • باران بهاری

به پینه دوز خوش اخلاق زنگ زدم و گفتم مواردی رو که فرمودید اصلاح کردم ؛ 

گفت پرینت بگیر ؛ غلط غولوط نداشته باشه  - به جون خودم همینجوری گفت - بیار امضا کنم .


پ ن : خدایا به امید تو ؛ کمک کن زودتر ردیف شه که حوصله م داره سر می ره .

پ ن : خدایا لطفا به همۀ مشغله های ذهنیم سر و سامون بده ؛ باتشکر  : )



  • باران بهاری

دیروز با م حرف زدم

درصدد بودم برنامه بریزیم همدیگه رو ببینیم که نشد

ینی نبود که بشه

صداش گرفته و پر از غم بود

می دونستم چشه

یه کم ترسیدم که نکنه . . .

امروز مطمئن شدم اون چیزی که من فکر می کردم نیست اما دلم آشوب شده بود ... درست از همون موقع ؛

هرکی منو می دید می فهمید برای من همه چی روبه راه نیست و بخاطر همین می پرسید چته ؟ چرا نمی خندی ...

مجبور شدم یه کمی ـش رو بروز بدم ؛ شاید در حدی که به من مربوط می شد و از دستم برمیومد

می دونم نگرانشون کردم اما چاره ای نبود

همش حواسم به اینه که حالا چی میشه ...

خدا بخیر بگذرونه


پ ن : چه زود روزای خوب خاطره میشن . . .

پ ن : می خوام بهش بگم هر اتفاقی هم که بیفته تو برای من عوض نمی شی - عمیقا دوسِش دارم  ینی - .


  • باران بهاری

بخاطر یه پروژه مشترک و کاملا اتفاقی باهم آشنا شدیم . . .

البته قبلا سر کلاس spss دیده بودمش

شاید اون موقع حس خاصی نسبت بهش نداشتم

اونم مث خیلی از آدمای دیگه بود برام

اما این پروژه باعث شد یه کم بیشتر بشناسمش


فکر می کنم از نظر عقیده خیلی باهم فاصله داریم

البه پایه و بیس اعتقادیمون یکیه ، چون خودش می گفت :

" با اینکه در مورد دین هنوز به نتیجه ای نرسیدم اما وقتی تو موقعیت های وحشتناک گیر می افتم میگم یا فاطمۀ زهرا "

ولی خب تفاوت هامون هم زیاده.

تو این مدتی که شناختمش بچه پاک دل و خوبی به نظرم اومد ؛

خودش هم میدونه خیلی فرق داریم اما به من میگه : " موج مثبت دوسِت دارم "


دیروز وقتی داشتیم با بچه ها در مورد اینکه برای مامان هامون چی هدیه بخریم حرف می زدیم

ش.ت گفت : " ما روز جهانی زن داریم ، من به این روز اعتقادی ندارم " و از پله ها رفت بالا . . .

وقتی اومد بهش گفتم: " روز جهانی مادر هم داریم ؟"

خندید و گفت :

"شوخی کردم؛ من منظورم این نبود که با این روز مشکلی دارم؛ اما به نظرم وقتی یه روز خاص تو دنیا مث روز زن میذارن،

ینی یه جایی در حق زن ها اجحاف شده و نباید اینجوری باشه " و به نظر خودش ، میدونه که تا حدودی عقاید فمنیستی داره . . .


در مورد ش.ت و خیلی های دیگه سعی کردم به این حدیث پیشوای راستگفتار ششم شیعیان علیه السلام عمل کنم 

که می فرماید :


کونوا دُعاة النّاس بِغَیرِ اَلسِنَتِکُم 1

مردم را  با ابزاری غیر از ابزار زبان - به دین حق و صلاح - دعوت کنید .


این حس برام خوشاینده که دیگران به خاطر اختلاف عقیده شون با من ،

حرفا و عقایدشونو برام سانسور نمی کنند و از اینکه باهام حرف بزنند نمی ترسند.

اما یه وقت هایی خودم برای خودم نگران میشم

حس می کنم بین خودی که هستم و اونی که باید باشم خیلی فاصله ست و این منُ می ترسونه . . .



1 : اصول کافی‏ ج 2 ص 78 باب ورع
پ ن : گر مسلمانی از این است که حافظ دارد     وای اگر از پی امروز بُوَد فردایی


  • باران بهاری

دیروز رفتم کتابفروشی برای اردیبهشتی ِ دوست داشتنی ، هدیۀ تولد بخرم ؛

همۀ قفسه ها رو نگاه کردم ؛

اما کتابی که خودش نداشته باشه و بدونم خوشش میاد رو پیدا نکردم .

اول به ذهنم رسید تو پاکت پول بذارم و بهش بدم تا خودش هرچی دوست داره برای خودش بخره اما بعد نظرم عوض شد؛

رفتم براش عطر خریدم .

شاید هیچوقت انقد برای خودم هزینه نکنم ؛

اما وقتی کسی رو دوست دارم سعیمُ می کنم - در حد بضاعت و سلیقۀ خودم - براش سنگ تموم بذارم .

امیدوارم خوشش اومده باشه .


پ ن :  انقد به پینه دوز خوش اخلاق زنگ زدم که خودش خسته شد و گفت تا یه ساعت دیگه مِیلتُ چک کن . . .

پ ن : خدا همیشه کارهایی می کنه که  بیادمون بیاره هست ؛

دیدن اون آقا که تیر به قلبش خورده بود و تیر خلاص توی سرش زده بودند اما بازم زنده مونده بود و بعد از چند سال اسارت  پیش خانواده ـش برگشته بود ،

نشون می داد که تا خدا نخواد هیچ اتفاقی نمی افته .



  • باران بهاری

مگر نه اینکه خدا خود گفته همۀ گناهان را می بخشد:


قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ/1

بگو : ای بندگان من که بر زیان خویش اسراف کرده اید ، از رحمت خدا مایوس ، مشوید زیرا خدا همه گناهان را می آمرزد ؛ همانا  او آمرزندۀ مهربان است.


گاهی فکر می کردم چه طور ؛ حالا فهمیدم کسانی همیشه هستند که گناهان دیگران را بشویند ؛
که گناهان دیگران را بخرند ؛ که ...
هرچند هنوز فهم از درک رحمت الهی و زبان از بیان آن قاصر است .

به حقیقت راست گفت پیشوای صادق ، امام ششم علیه السلام :

اِذَا اتَّهَمَ المُؤُمِنُ اَخاهُ اِنماثَ الایمانُ مِن قَلبِهِ کَما یَنماثُ المِلحُ فِى الماءِ ؛
هرگاه مؤمن به برادر [دینى] خود تهمت بزند، ایمان در قلب او از میان مى‏ رود، همچنان که نمک در آب، ذوب مى ‏شود./2


که مهربان ترین مهربانان خود فرمود :

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ./3

ای کسانی که ایمان آورده اید ، از گمان فراوان بپرهیزید زیرا پاره ای از گمانها در حد گناه است و در کارهای پنهانی یکدیگر جست و جو مکنید و از یکدیگر غیبت مکنید آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد ؟ پس آن را ناخوش خواهید داشت و از خدا بترسید، زیرا خدا توبه پذیر و مهربان است.


باز هم خدا رو شکر که خدا هست!



1 : سورۀ زمر آیۀ 53
2 : کافى،ج 2،ص 361،ح 1
3 : سورۀ حجرات آیۀ 12




  • باران بهاری

هر روز دارم بهش زنگ می زنم

میگه نگران نباش ؛ تو برنامۀ کاریمه

داره بداخلاقم می کنه دیگه این  پینه دوز ِ خوش اخلاق !


دیدن م.ب مثل همیشه برام خوشایند بود ؛

 اسمش منو یاد تصمیم های مهم و البته خوب ِ زندگیم میندازه

اون از معدود کسائیه که میتونم باهاشون حرف بزنم ؛

خدا رو بخاطر داشتن چنین دوستی شُکر می کنم.


 پ ن : خدا کنه از پس مسئولیتی که قبول کردم به خوبی بر بیام . . .

پ ن : حرفای مامان تو گوشمه ... حتما درست میگه ... سعی خودمُ می کنم.




  • باران بهاری