بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۵۰ مطلب با موضوع «دلنوشت» ثبت شده است

از آلپرها خوشم نمیاد ... اصلا قیافه و سن و سالشون هم مهم نیست ... حتی صداشون هم اهمیتی نداره ...

ولی یه آهنگی رو از یکی از آلپرها  یه مدت زیاد گوش می دادم ...

امروز تصادفا جایی که دعوت بودیم به صورت زنده اجراش کرد ...

البته اورجینالش  - با همه توضیحاتی که در خط اول دادم - یه چیز دیگه ست.


نمی دونم چرا وقتی از اونجا برگشتیم همش بیاد هم اتاقی ـم می افتادم و اینکه موبایلمُ ازم می گرفت تا آهنگ زمستونُ گوش بده...

روزا و شبای خوبی برای من نبود؛ البته شاید برای اون بدتر... چشمم همش به ساعت بود تا یکی بیاد ملاقات ...

نمی دونم الان کجاست و چه حالی داره ؛ کاش حالش خوب باشه...


پ ن : شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم ...

پ ن : گُلای کاغذی داری تو گلدون ...


  • باران بهاری

دوباره رفتم اونجا و نوشتم ؛

هر چی که باشه واقعیه ... بی کم و کاست و بقیه ـش برام اصلا مهم نیست...

خیلی عوض شدم و خودم این تغییر رو خیلی زیاد دارم حس می کنم ؛

برام خیلی سخته ... دلم می خواد کسی رو پیدا کنم و بهش بگم کمکم کن ... البته همونجا اینو خواستم ولی هنوز تغییری حس نمی کنم.

گاهی وقتا فکر می کنم باید از کالبد تن بیرون بیام و خودم رو دو دستی نگه دارم و بگم : آهای ! یه کم آروم تر ...

می ترسم ...

نمی دونم چی میشه ... بریم یا بمونیم ...

تشویشی تو وجودمه که تموم نمی شه ...

اونجا که بودیم به این خیلی فکر می کردم که : هذا یوم الحسرة ... من همینجا و همین الان معنیشُ چشیدم؛ لازم نیست اون روز برسه. نمی دونم چه بلایی داره سرم میاد ولی چیزی که مسلّمه نمی خوام بذارم چیزی که بر سر م اومده به سر من بیاد ... هرچی هم که بشه باید محکم باشم... گاهی وقتا فکر می کنم دارم ادای محکم بودنُ در میارم؛ تو دلم می گم : خدایا من طاقتشُ ندارم ... منُ اینجوری امتحان نکن!


پ ن : وقتی مسیر ، خسته کننده بشه آدم دوست داره زود به مقصد برسه ...

پ ن : تو خیالم اون روزُ بارها و بارها مرور می کنم ...

پ ن : آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم ...

پ ن : به کف دستام خوب نگاه می کنم ؛ ینی حق هرکسی به قدر کف دستشه؟ 

پ ن : امروز روز ِ صلوات است ...


  • باران بهاری

شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی ...


پ ن : خاطره های پر از آرامش...


  • باران بهاری
6 خط نوشتم که همش با اینکه شروع می شد و با بماند تموم ؛ ولی نتونستم خودمُ راضی کنم که بماند!

خیلی ها تو آرزوی رسیدن به آرزوی من مُردن تا من بتونم به آرزوم برسم ...

یادم نرفت که بیادشون باشم.


پ ن : یه تاریخایی خوبه از دست آدم در بره ... باور کن!


  • باران بهاری

مأموریت آدما مدام در حال تغییر و عوض شدنه و قرار نیست همه چی همیشه یه جور بمونه ...
شاید فقط فرشته ها باشن که مأموریتشون همیشه یه چیزه ؛ اما بعضی وقتا بعضی از آدما مث فرشته ها میشن ...


پ ن : پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : تعداد هیچ موجودی به تعداد فرشته ها نمی رسد.

پ ن : و گاهی می توان صدای فرشته ها را شنید ...


  • باران بهاری
با گذشته فرق داشت ...
شاید هر بار حال و هوای خاص خودش رو داشت ؛ این بار هم.
جزئیات بیشتر را بر دلم حک کردم ...


پ ن : بیچاره اون که ندیده حرم رو ؛ بیچاره تر اون که دید کربلاتُ ...
پ ن : با من صنما دل یک دله کن ...

  • باران بهاری
  • باران بهاری
حس بدیه : عدم اطمینان ... دلواپسی ... بلاتکلیفی ...

یه کم  شعرای سعدی رو خوندم ...

پ ن : نمی دونم برای حال الان کدوم شعرش خوبه؟
پ ن : گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم / باز گویم که عیان است چه حاجت به بیانم*
*سعدی


  • باران بهاری

یه وقتائی با خودم می گم انقد که در آن ِ واحد به مسائل مختلف و حواشیشون فکر می کنم آخرش مغزم تموم میشه؛

مثلا یکی از اتفاقایی که امروز باعث شد همزمان به چند تا چیز مختلف فکر کنم، دیدن یه خانم حدودا پنجاه ساله بود که در عین دیدن اجناس داخل ویترینِ یه فروشگاه داشت سیگار می کشید... اول به این فکر کردم که در حالیکه نفس  بعضی از کارها بده، انجامش برا خانوما بده ولی برا آقایون بد نیست ... بعد ذهنم به سمت این رفت که جامعۀ ما  - هرچقدر هم که بخوان توش ادای حمایت از زن ها رو دربیارن و NGO ـهای فمنیستی راه بندازن - یه جامعۀ مردسالاره و شاید بخاطر همینه که حتی اجازه اشتباه کردن هم بیشتر به مردها داده میشه؛ یعنی اگه یه زن یه اشتباه رو مرتکب بشه بیشتر از یه مرد مستحق مجازات دونسته میشه و اگر یه مرد همون اشتباه رو مرتکب بشه به راحتی از کنارش عبور می کنن.

نمونه بارزش هم همین سیگار کشیدن یا حتی اشتباهات هنگام رانندگی ...


پ ن : این فقط یکی از اون فکرا بود که در یک لحظه بهش فکر کردم ...


  • باران بهاری

چند وقته خ.م رو هر روز می بینم

ازون آدماییه که بودن باهاش برای تقویت روحیه مفیده

برام یه بِه پوست کند و نشست کنارم و کلی باهام حرف زد ...

کاش میشد همیشه پیشم باشه ...


  • باران بهاری