این نوشته رو یه جایی خوندم ...
شاید مث حرفایی بود که باید میگفتم
آی رهگذر! دوست! غریبه! آشنا! یا هرکس دیگری که می خونیش اینا حرفای خودم نیست حرفای دلمه که از زبون یه نفر دیگه زده شده
من بهش فکر کردم ... دوست داشتی تو هم فکر کن ...
بعضی وقت ها نمی خواهم زیادی به آدم ها نزدیک شوم.می ترسم رابطه هه به گند کشیده شود یا مثلا بخورد توی ذوقم. یکبار درباره ی منصور ضابطیان هم گفتم. به دوستم گفتم:بگذار از همین دور خوب بماند،خوب...بعد او اصرار کرد که ضابطیان خیلی خوب است...گفتم:"می دانم."
بارها شد که خواستم به او نزدیک شوم.اما بعد ترس فرو ریختنش ناراحتم کرد. او باید منصور ضابطیان باشکوه و باسواد بماند...نه اینکه مثل تمامی اهالی مطبوعات و رسانه یکهو بریزد پایین.
اما دوست من نمی فهمید که من از زیادی نزدیک تر شدن رابطه ها می ترسم.همین مینا....همین مینا ...اگر هی اصرار نمی کرد با هم برویم بیرون و هی هرروز هرروز مرا نمی دید و به التماسش ساعت کلاس زبانمان را یکی نمی گرفتیم آخر سر داد و بیداد نمی کرد که من به تو وابسته شده ام و قهر نمی کرد که تو 1000 نفر را داری در زندگی ات.آن هم چه؟ بعد از 6 سال دوستی سلانه سلانه که خوب پیش رفته بود و می توانست تا ابد ادامه پیدا کند.
امروز هم تو بالاخره گند زدی. گند زدی به 8 سال رابطه ی سلانه سلانه و خوبمان.تو گند زدی به همه ی حس های خوب تمام این سالهای من.
که چه؟ بیا روابطمان صمیمانه تر باشد.
چشم هایم گرد شد که صمیمانه؟ من که همیشه با تو صمیمی بوده ام،انقدر صمیمی که حتی بزرگترین راز زندگی ام را می دانی.بعد بدون اینکه جوابی از من بگیری رابطه را صمیمانه کردی...هرروز مسیج بازی...هرروز دلخوری از بی خیال بودن من....و بعد تو ناگهان فرو ریختی...می دانی من همان ظاهر تو را دوس داشتم...همان چارچوب مرتب را که سالها توی ذهنم چیده بودم...همان ذهن طبقه بندی شده...همه ی آنها را...تو فرو ریختی ...تمام این 8 سال فروریخت.
می دانی اینها تقصیر تو نیست. تقصیر من است. تقصیر من است که 1000 تا آدم دور و بر من است. تقصیر من است که برای همه ی آدم ها وقت می گذارم...تقصیر من است که هربار مسیج همه را جواب می دهم. کارهمه را راه می اندازم....تقصیر من است که گمان می کنند من می توانم بهترین دوست آنها باشم...این ها همه تقصیر من است...اما می دانی قراراست تا ابد یک چیز بیخ ریش من بماند،فروریختن آدم ها...آدم هایی که سعی می کنم زیادی به آنها نزدیک نشوم.