از آلپرها خوشم نمیاد ... اصلا قیافه و سن و سالشون هم مهم نیست ... حتی صداشون هم اهمیتی نداره ...
ولی یه آهنگی رو از یکی از آلپرها یه مدت زیاد گوش می دادم ...
امروز تصادفا جایی که دعوت بودیم به صورت زنده اجراش کرد ...
البته اورجینالش - با همه توضیحاتی که در خط اول دادم - یه چیز دیگه ست.
نمی دونم چرا وقتی از اونجا برگشتیم همش بیاد هم اتاقی ـم می افتادم و اینکه موبایلمُ ازم می گرفت تا آهنگ زمستونُ گوش بده...
روزا و شبای خوبی برای من نبود؛ البته شاید برای اون بدتر... چشمم همش به ساعت بود تا یکی بیاد ملاقات ...
نمی دونم الان کجاست و چه حالی داره ؛ کاش حالش خوب باشه...
پ ن : شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم ...
پ ن : گُلای کاغذی داری تو گلدون ...