بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

بعد از اون روز ، روال همه چی تغییر کرده ؛

شاید روزی نیست که به حرف ـای ح.خ فکر نکن ـم.

یه وقت ـایی باور ـم رو از دست میدم ؛

یه لحظه ـهایی تحمل ـش سخت میشه ...

صحبت ـایی که با بچه ـهای یونی کرد ـم برا ـم مرور میشه و باز میگم : خدا رو شکر ...

از کار ِ خود ـم خنده ـم میگیره ؛

ح.خ  کل ـی حرف زد و توضیح داد ؛ بعد گفت : فهمید ـی یا نه ؟ من ـم - در حال ـی که گریه می کر ـم - جواب داد ـم : نه! ... بعد هردو ـمون خندید ـیم ...

گاه ـی فکر می کنم ندونستن یه چیز ـایی باعث میشه همه چی راحت و سریع بگذره ؛ اما وقتی بدون ـیم چه خبر ـه هر ثانیه مثل ساعت ـها طول میکشه.

دارم سعی می کن ـم به ـش فکر نکن ـم اما شروع دوباره ی سر درد ـهام نشون مید ـه سعی ـم به اندازه ـی کافی جواب نداد ـه.


پ ن : لبخند ـهای شادی و غم فرق دارند ؟ ...

پ ن : به گمان ـم ساعت ـها خواب اند ... چرا نمی گذرد ...؟

پ ن : آرام ـم ... آرام ِ آرم ... اما ناآرام که باش ـم طغیان می کن ـم ...


  • باران بهاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی