بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

۱۵۰ مطلب با موضوع «دلنوشت» ثبت شده است

کف کرده ام بس که به دل ـم صابون زده ام.

حالا دیگر خوب می دان ـم هیچ کاری از من بر نمی آید و تنها تو باید بپذیری ام.


پ ن : هنوز امیدوار ـم.


  • باران بهاری
گاه ـی زندگی رنگ عوض می کنه ؛
این که بتونیم از رنگ ـش لذت ببریم به خود ـمون هم بستگی داره.
باید هوای تازه رو نفس کشید و غبار گذشته رو پاک کرد ...

پ ن : خدا همین حوالی ست.

  • باران بهاری

وانمود کردن کار سختیه ...


  • باران بهاری

چرا آدم باید خود ـشُ یه جور ـی نشون بِده که اون جور ـی نیست ؟

خوشحال ، ناراحت ، مهربون ، باشخصیت ، عصبانی ، پولدار ، مودب ، ماهر ، راستگو ، تمیز ، و یه عالم ـه چیزای مختلف دیگه ...


پ ن : هوم ؟ خو چرا ؟


  • باران بهاری

کِی دست می کشیم از این طوف عاشقی ...

 

پ ن : مُسلمیه وقت ِ احیای دل است ...

 

  • باران بهاری

از یکی دو روز پیش ، صفحۀ اصلی ِ آن کتاب ـم رو عکس های کربلای یکی از همکلاسی ها پُر کرده ؛

- برا ـم جالب ـه که انقد حال داره که دم به دقیقه عکس میگیره و میذاره تو آن کتاب ـش -

واقعا دل ـم خواست اون جا باش ـم.

کارگزاری عراق ، کار ِ دادن ِ ویزا برای اربعین رو شروع کرده.


دل ـم برای تپیدن ِ  قلب ـم موقع ِ راه افتادن از نجف ،

برای قرار گرفتن تو جمعیت ِ زوّار ،

برای شنیدن ِ صدای نوحه های بین راه ،

برای خوش و بش کردن همسفرا باهم و سبقت گرفتن ـشون تو آوردن ِ بارهای هم ،

برای خوردن ِ غذاهای نذری ،

برای خوابیدن ِ تو چادرها ،

برای دیدن ِ عشق ِ عراقی ها موقع خدمت به زوّار ،

برای دیدن این تابلو

و

برای زیارت و غرق شدن در مهربونی ِ امام حسین علیه السلام تنگ شده ...


خوش به حال ِ اونایی که روزی ـشون  میشه.


پ ن : آتش گرفته است دلم از شرار آه / از بس که آه از جگر خود کشیده ام


  • باران بهاری

یه روز ـایی هست که همه چیز حول و حوش یه موضوع میگرده و ذهن رو معطوف به موضوع خاص ـی می کنه؛

جوری که خود ـمون متوجه میشیم زندگی ـمون جهت دار ـه و انگار داریم به سمت خاص ـی هدایت میشیم.

چند روز پیش د.ص رو دید ـم.

بیشتر اون حرف زد و من گوش کرد ـم.

با این که معمولا پراکنده گویی میکنه ولی تو حرفا ـش نکته های خیلی خوبی پیدا میشه که بعضا تا چند روز فکر ِ منُ به خود ـش مشغول میکنه.

داشت در مورد یکی از دانشجوها ـش میگفت ؛

حرف ـش به این جا رسید که مشکل ِ خیلی از آدمای امروز این ـه که بین باور کردن دیگران و باور نکردن ـشون حیرون موندند و انقد راستی و دروغ به هم پیچیده شده که نمی دونند چه کنند. از طرف دیگه کلی اطلاعات دارند ولی بلد نیستند از این همه اطلاعات استفاده کنند ؛ اصلا نمی دونند استعداد ـشون چیه و تو فضای مجازی خود ـشونُ گم کردند.

بعد در مورد کامی ( کامپیوتر ) صحبت کرد و اشاره ای به فعالیت ـهای سایبری داشت.

من گفتم : " دیگه نمیشه به ـش گفت مجازی ؛ واقعی شده "

گفت : " نه! اشتباه نکن ؛ حقیقت یعنی خدا ؛ یعنی اون ـی که خدا رو برا ـمون تداعی کنه و ما رو به خدا برسونه ... ؛ فضای مجازی بلده هر کس ـی رو به روش خود ـش و با زبون خودش جذب کنه ... "

گفت : " مُهر درست کردند که تعداد رکعت ـهای خونده شده رو نشون بده ؛ در حالی که نماز ، همه ـش یعنی توجه ؛ وقتی کسی حواس ـش پرت بشه و بعد بخواد به رکعت ـشمار ِ مُهر ـش نگاه کنه ، پس چه نمازی داره می خونه ؟ یا مثلا  همین که بعضیا اسم بچه ـهاشون رو اسم ائمه میذارن باعث میشه با صدا زدن ـشون به یاد خدا و ائمه بیفتند و همین درسته وگرنه انقد تو این دوره و زمونه درگیر زندگی روزمره میشن که کم کم از خدا فاصله میگیرن و ... "

این حرف آخر ـش منُ یاد روایت ـی انداخت.1

مباحث مطرح شدۀ دیروز هم به نحوی به این حرف ـا مربوط بود ؛

حالا دارم فکر میکنم تو این دنیایی که حقیقت و مجاز ، راست و دروغ رو باید پیدا کرد ، من کجا ایستاد ه ـم ...


پ ن 1 : یکی از اصحاب و شاگردان امام صادق علیه السلام  به آن حضرت عرض کرد: جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّا نُسَمِّی بِأَسْمَائِکُمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِکُمْ فَیَنْفَعُنَا ذَلِکَ ؟ فَقَالَ إِی وَ اللَّهِ، وَ هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ ؟ قَالَ اللَّهُ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ‏ / (ای امام) من به فدای تو شوم، ما فرزندان خود را به اسم های شما و پدران تان نامگذارى می کنیم، آیا این عمل براى ما در پیشگاه الهى اجر و فایده ‏اى دارد؟ حضرت فرمود: بلى بخدا قسم این عمل برای شما نزد خدا فایده دارد. آیا دین داری چیزی جز دوستی و دشمنی است. - آنگاه حضرت برای تأیید فرمایش خود به آیه 31 سوره آل عمران استدلال کردند که می فرماید: - (ای پیامبر! به مردم ) بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید، تا خدا نیز شما را دوست داشته باشد، و گناهان تان را ببخشد. / مستدرک الوسایل، محدث نوری، ج15، ص 128


  • باران بهاری

لحظات ـی تو زندگی هست که آدم به کارهایی که می شده بکنه و نکرده فکر می کنه ؛

حتی کار ـایی که دوست داشته بکنه و شرایط ـش فراهم نشده ...

شاید این لحظه ها برای آدم ـایی که مدام زندگی ـشونُ مرور می کنند بیشتر تکرار بشه ؛

خیلی از این برنامه ها تکه هایی هستند که از برنامۀ هر روز به روز بعد منتقل میشن

و شاید سال ها در برنامه ریزی روزانه قرار بگیرند و هیچوقت هم محقق نشن.

بعضی ـاشون فقط به خود ـمون بستگی نداره و دیگران هم در تحقق ـش دخیل هستند ...

توی همۀ این ـا یه چیزی وجود داره که به آدم آرامش میده و بخاطر همین دوست داریم همش باشه حتی اگه انجام نشه.

نمی دونم اسم ـش چیه ؛

فقط می دونم نباید فکر کردن به ـش یا پرداختن به ـش انقد زیاد بشه که شرایط ـی که توش هستیم رو از یاد ـمون ببره وگرنه میشه توهم و اون حس آرامش رو از ـمون میگره.


پ ن : اگه زنده موندم و یه روز حس کردم می تونم برای خودم باشم ، خیلی از این کار ـا رو محقق می کنم. / ان شا الله.


  • باران بهاری

یکی نیست بگه آخه آدمای عاقل ! چرا تو کاری که به شما مربوط نیست دخالت می کنید که بعدا بخوان رُک و راست بهتون بگن به شما مربوط نیست ؛

لابد بعدشم بهتون بر می خوره که چرا این حرفُ بهمون زدن.

عجبا ... هرچی به کار دیگران کار نداریم ، اونا نمی ذارن راحت زندگی ـمونُ بکنیم.


پ ن : فقط تا یه جایی کوتاه میام ؛ از اون به بعد ـش یه چهره دیگه از ـم دیده میشه !


  • باران بهاری
گفت : غمنامه می نویسی ...
گفت ـم : دل می نویسد ...

پ ن : مجال نبود که این جا باش ـم ، آن جا کافر شدم.
پ ن : به طاقتی که ندارم کدام بار کشم ...

  • باران بهاری