بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

وانمود کردن کار سختیه ...


  • باران بهاری

إِنَّا لله وَ إنِّاَ إِلَیهِ راجِعون ...


شاید - به زعم عده ای - خیلی طول کشید ولی بالاخره راوی قصۀـ آهو خانم هم به آسمون پرکشید.

حالا آروم توی جا ـش خوابید ـه و دیگه نگران ِ هیچکدوم از بچه ها ـش نیست ...

یادم ـه به ـش می گفت ـم : دخترم!


پ ن : روحش شاد که بودن ـش شادی بخش ِ زندگی خیلی ها بود.


  • باران بهاری

سر صبحونه یه ماجرایی رو از د.م نقل کرد که کلی باهم گریه کرد ـیم.

جوری که دوباره هوایی شد ـم ...


چند روزی بود ابروها ـم گره می خورد و چشم ـم رو به زور ِ خوردن ِ پاراستامول باز نگه می داشت ـم؛

امروز مهمونی دعوت بود ـیم ؛

دوباره همونجوری بود ـم  ...

ف.ف گفت فشارت پایین نیست؟

گفت ـم : هست.

ب.م اصرار کرد که فشار ـمُ اندازه بگیرن.

8 روی 4.

ف.ف گفت : من جای تو بود ـم افتاده بود ـم ؛ بیا یه چیز شیرین بخور...

دل ـم می خواست زودتر برس ـم خونه ؛ انگار فقط تو خونه خود ـم راحت بود ـم.


مردد ـم ؛ بین موندن و رفتن ...

اگه بفهمن تو دل ـم چه خبره و تو سر ـم چه فکری ـه حتما همه میریزن سر ـم  که دیوونه شدی مگه؟ واجب نیست که و ...

نگران ـم.


پ ن : ما زنده از آن ـیم که آرام نگیر ـیم ...


  • باران بهاری

تی وی روشن بود. صدای مرحوم آیت الله بهجت پخش می شد :

از خدا نمی ترسی که در خلوت و جلوت هرکاری را می کنی. حساب خودت را با خدا صاف کن تا مصداق آیۀ " وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا ، وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لایَحتَسِب "باشی و بر خدا توکل کن که " وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ ۚ قَد جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدرًا ". وقتی حسابت را با خدا صاف کردی موانع برداشته می شود و خدا موانع میان تو و خلق را برطرف می کند.

و روایت ـی رو روحانی ِ برنامه بیان کرد که خیـــــــــــــــــــــلی به دل ـم نشست :
مردی خدمتش آمد و عرضه داشت: فدایت شوم از یکی از برادران دینی کاری نقل کردند که من آن را ناخوش داشتم، از خودش پرسیدم انکار کرد در حالی که جمعی از افراد موثق و قابل اعتماد این مطلب را از او نقل کردند، حضرت امام موسی کاظم علیه السلام فرمود: گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تکذیب کن حتی اگر پنجاه نفر قسم خوردند که او کاری کرده و او بگوید نکرده ام،  از او قبول کن و از آنها نپذیر؛  هرگز چیزی که مایه عیب و ننگ اوست و شخصیتش را از بین می برد در جامعه منتشر نکن که از آن ها خواهی بود که خدا در موردشان فرموده: إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ / کسانی که دوست دارند زشتی ها در میان مؤمنان پخش شود عذاب دردناکی در دنیا و آخرت دارند.1و2

پ ن 1 : منبع روایت : کافی ج 8 ص 147

پ ن 2 : سوره نور آیۀ 19


  • باران بهاری

امروز یه روز خاص ـه.

شاید استرس و دلهره ای که برای یه آدم ِ دوست داشتنی از دیشب داشتم  -تا مشکلی در عمل ـش بوجود نیاد و حال ـش خوب باشه - باعث ـش شد و تولد ن.م هم یک ـی دیگه از دلایل ـش باشه. به ـش زنگ زدم و تبریک گفت ـم . کلی سورپرایز شد و اینُ از صداش می شد لمس کرد. با این که تفاوت های عقیدتی زیادی باهم داریم اما از اون آدم ـهایی ـه که می تونم به ـش بگم "دوست جون" و واقعا دوست داشتنی ـه. به ـم گفت : " همیشه ازت آرامش می گیرم " ولی بی تعارف کسی ـه که خودش باعث آرامش ـه.

یه گروه در آن کتاب پیدا کردم که ادمین کالایی رو که درست میکنه میفروشه. تو ـش چیزی دیدم که دل ـم خواست بخرم و به کَس ـی هدیه بدم ولی به صورت سه بعدی، از یه طرف روم نشد و از طرف دیگه حس کردم مناسبت ـش گذشته و از  طرف سوم سعی کردم اساسی جلوی خودم رو بگیرم و فقط بذارم این مسئله تو دل ـم بمونه. 

ف.ص اسمس زده بود : " از خداوند برایت چیزی می خواهم که جز خدا در باور هیچکس نگنجد " ؛ به ـش جواب دادم : " ینی چی می تونه باشه؟ شکلک ترس" ؛ جواب ـی که داد آرزوی قلب ـی من بود که امیدوارم محقق بشه و استرس این روزها ـم رو تموم کنه. / آمین.


پ ن : دوست داشتنی ترین آدم ـها اون هایی هستند که بی هیچ چشم داشت ـی خیرخواه همه اند.



  • باران بهاری

چرا آدم باید خود ـشُ یه جور ـی نشون بِده که اون جور ـی نیست ؟

خوشحال ، ناراحت ، مهربون ، باشخصیت ، عصبانی ، پولدار ، مودب ، ماهر ، راستگو ، تمیز ، و یه عالم ـه چیزای مختلف دیگه ...


پ ن : هوم ؟ خو چرا ؟


  • باران بهاری

امروز - ناخواسته - از همه جا و همه کس  با هم حرف زدیم ؛

هیچوقت این کار نتیجۀ احساس ـی خوب ـی برا ـم نداشت ـه و نداره.

به ـش گفت ـم ارتباط ـمون رو با اون ـا کمرنگ کنیم ؛

تا حدی دلایل ـی که براش آورد ـم قانع ـش کرد ؛

 با توجه به وقایع و اتفاقات اخیر ، حرف و حدیث ـها و ... احتمالا رفت و آمد ـها کات بشه. 

یه مقداری از کارهای برنامه ریزی شده انجام شد ...

شاید مدت ـی بود اینجوری زندگی رو ندید ـه بود ـم ؛

دوباره به خود ـم یادآوری کرد ـم که قرار ـه بگذره ...

این یه گزینه ـست که من مدت ـها پیش انتخاب ـش کردم و امیدوار ـم که نتیجۀ فوق العاده ای خواهد داشت.


پ ن : گاه ـی فکر می کنم کاش مث برنامه های تلویزیونی که تو ـش مدت برنامه رو مشخص کردن ، مدت زندگی آدم ـها هم مشخص بود.

پ ن : مدام با خود ـم زمزمه می کنم : "زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست" ؛ اما وقتی به قسمت بعد شعر می رسم میبینم نمی تونم سیر بخند ـم ... 

پ ن : انقدر از سر و ته نوشته ـم تو ذهن ـم زد ـم که وقت ـی می خونم ـش به نظر ـم میاد جمله ـها ـش هیچ ربط ـی به هم نداره ... دی :  


  • باران بهاری

کِی دست می کشیم از این طوف عاشقی ...

 

پ ن : مُسلمیه وقت ِ احیای دل است ...

 

  • باران بهاری

پاییز برای من پُر از خنکای هوا ، دلهره و گاه دلتنگی ـه.

این روزـا مدام در رفت و آمد ـم و از چونه زدن با آدم ـایی که هنوز ادبیات ِ صحبت کردن  با یک خانم رو یاد نگرفته ـند خسته شده ـم.

بعضی وقت ـا دل ـم می خواد یه نفر باش ـه تا باهاش حرف بزن ـم

کسی که حرف ـای من نگران و ناراحت ـش نکنه و حضور ـش به ـم آرامش بده ؛ شاید کسی مث ِ ا.ع ...

امیدوارم بالاخره تصمیم ِ کبری گرفته بشه ؛ چون تقریبا نفس ـی برام نمونده ...

و دعا همچنان روزنه ای برای ادامۀ راه ـه ...

 

پ ن : خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است ....

 

  • باران بهاری

زیارت مخصوص امسال با سال های قبل خیلی فرق داشت ؛

و صد البته که بهتر از هر سال بود.

باز هم امام رضا علیه السلام بیش از پیش ، ما رو شرمنده کردند و همه چی خیلی بهتر از اون ـی که انتظار داشت ـیم برامون فراهم شد .

ر.م برای 12 نفر که خود ـمون هم جزء ـشون بودیم بلیط گرفته بود اما 6 نفر ـشون به دلایلی نتونستند بیان و آدم های دیگه ای به جای اون ها طلبیده و همسفر ِ ما شدند ؛ از جمله پرگل و برادرش که حضور ـشون خاطرات خوبی رو برامون به جا گذاشت.

تعداد افراد جوری بود که به راحتی تونستیم دوتا کوپه رو به صورت جداگانه زنونه و مردونه کنیم و راحت باشیم.

جای م.ص خیلی خالی بود ؛ وقتی من گفتم : " یه بار با م.ص اومدیم خیلی خوش گذشت ..." ، خ.م معترض شد که: " ینی با ما خوش نمیگذره ؟ ... "...

شاید به خاطر ِ بودن ِ سادات در جمع ـمون مورد عنایت قرار گرفت ـیم.

یاسی قضیۀ انیشتین رو اسمس زده بود و من برای همه خوندم و ترجمه کردم و کلی خندیدیم.

بودن با س.م ، م.ه ـها ، س.ج ، ز.خ ، ل،م و همۀ آدم ـهای اون جمع باعث شد به ـمون خوش بگذره.

بعید می دونم امسال اربعین بتونم باهاشون باش ـم اما ر.م گفت شاید قبل از اون - اگه آقا بطلبند - امکان تشرف رو پیدا کنیم.

 

پ ن : گرفته بود دل ـم ، پَر زد و کبوتر شد ...

پ ن : خیلی خوب ـه که پناه ـی مثل ِ امام مهربانی ها داریم ؛ خدا رو شکر .

 

  • باران بهاری