بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

بلانسبت ِ دکترای متعهد و با اخلاق ،

بعضی دکترا فکر می کنند خدا هستند ... عمومی و متخصص هم نداره ...

زورشون میاد کارشونُ درست انجام بدن و برخورد درستی داشته باشن ؛ انگار نه انگار  که اگه همین مریضا نباشن اونا باید دوره بیفتن که زندگیشون بچرخه ...


پ ن : آدم درس هم می خونه برای رضای خدا و خدمت به خلق باشه نه برای تبختر و خود بزرگ بینی... آمین!


  • باران بهاری
" ... ِ خود را چگونه گذراندید؟"
بچه که بودیم همیشه توی این سه نقطه ها رو روزهای تعطیل پُر می کرد ...
اما بزرگ که شدیم خیلی چیزا جایگزین شدند ...

پ ن : اسمش هرچی که می خواد باشه ولی من حساب و کتاب روزهاش از دستم در رفته ...
پ ن : 128

  • باران بهاری
دیگر بهار در سبد ِ روزگار نیست
دیگر قرار نیست ؛ نه! دیگر قرار نیست

بگذار در غبار فراموشمان کنند
این سینه را تحمّل ِ سنگ ِ مزار نیست

اقرار عشق راه به انکار می برد
این کفر جز عبادت پروردگار نیست


پ ن : شعر از فاضل نظری
پ ن : عقلی تمام باید تا دل قرار گیرد / عقل از کجا و دل کو تا برقرار دارم / سعدی
پ ن : شیطنت نمی کنم ؛ تنها چند وقتی ست شیطان توی جلدم رفته ...
پ ن : کلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی نقطه چین - حدیث مفصل - بخوان!
پ ن : به رنگ ِ تهی از هرچه دل بخواهد، قدم به قدم همراه شو ...

  • باران بهاری

از آلپرها خوشم نمیاد ... اصلا قیافه و سن و سالشون هم مهم نیست ... حتی صداشون هم اهمیتی نداره ...

ولی یه آهنگی رو از یکی از آلپرها  یه مدت زیاد گوش می دادم ...

امروز تصادفا جایی که دعوت بودیم به صورت زنده اجراش کرد ...

البته اورجینالش  - با همه توضیحاتی که در خط اول دادم - یه چیز دیگه ست.


نمی دونم چرا وقتی از اونجا برگشتیم همش بیاد هم اتاقی ـم می افتادم و اینکه موبایلمُ ازم می گرفت تا آهنگ زمستونُ گوش بده...

روزا و شبای خوبی برای من نبود؛ البته شاید برای اون بدتر... چشمم همش به ساعت بود تا یکی بیاد ملاقات ...

نمی دونم الان کجاست و چه حالی داره ؛ کاش حالش خوب باشه...


پ ن : شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم ...

پ ن : گُلای کاغذی داری تو گلدون ...


  • باران بهاری

دوباره رفتم اونجا و نوشتم ؛

هر چی که باشه واقعیه ... بی کم و کاست و بقیه ـش برام اصلا مهم نیست...

خیلی عوض شدم و خودم این تغییر رو خیلی زیاد دارم حس می کنم ؛

برام خیلی سخته ... دلم می خواد کسی رو پیدا کنم و بهش بگم کمکم کن ... البته همونجا اینو خواستم ولی هنوز تغییری حس نمی کنم.

گاهی وقتا فکر می کنم باید از کالبد تن بیرون بیام و خودم رو دو دستی نگه دارم و بگم : آهای ! یه کم آروم تر ...

می ترسم ...

نمی دونم چی میشه ... بریم یا بمونیم ...

تشویشی تو وجودمه که تموم نمی شه ...

اونجا که بودیم به این خیلی فکر می کردم که : هذا یوم الحسرة ... من همینجا و همین الان معنیشُ چشیدم؛ لازم نیست اون روز برسه. نمی دونم چه بلایی داره سرم میاد ولی چیزی که مسلّمه نمی خوام بذارم چیزی که بر سر م اومده به سر من بیاد ... هرچی هم که بشه باید محکم باشم... گاهی وقتا فکر می کنم دارم ادای محکم بودنُ در میارم؛ تو دلم می گم : خدایا من طاقتشُ ندارم ... منُ اینجوری امتحان نکن!


پ ن : وقتی مسیر ، خسته کننده بشه آدم دوست داره زود به مقصد برسه ...

پ ن : تو خیالم اون روزُ بارها و بارها مرور می کنم ...

پ ن : آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم ...

پ ن : به کف دستام خوب نگاه می کنم ؛ ینی حق هرکسی به قدر کف دستشه؟ 

پ ن : امروز روز ِ صلوات است ...


  • باران بهاری

شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی ...


پ ن : خاطره های پر از آرامش...


  • باران بهاری

چند ماهی می شد که حالش بد بود و هر روز رو به وخامت می ذاشت ...

بعد از چندتا سکتۀ کوچیک یه روز دیدم دیگه هیچ عکس العملی نشون نمی ده ؛ برای همین مجبور شدیم بهش شوک بدیم شاید تغییری ایجاد بشه. بعد از شوک چند روز حال و روزش بهتر بود تا اینکه دوباره روز از نو و روزی از نو ... الان حدود سه هفته ست که تقریبا تموم کرده و من به کمک د.م یه جایگزین براش پیدا کردم اما اصلا دوسِش ندارم و اگه خدا بخواد بعد از ماه صفر برای اونی که ازش خوشم بیاد اقدام می کنم.


پ ن : بین چند تا مدل مردد بودم ؛ هنوز هم به نتیجه قطعی نرسیدم ...

پ ن : مثل همیشه سفید بودنش هم برام مهمه. 


  • باران بهاری
امروز خونمون روضه داشتیم...
خدا به ر.م خیر بده از دل و جون برای خوب برگزار شدنش مایه گذاشت ؛ هرچی لازم داشتیم بهترینش رو تهیه کرد ...
اونجوری که دلم می خواست برگزار نشد ولی مهمونا راضی بودن ...
به هر کس دوتا کتاب حدیث هدیه دادم که ان شا الله تو زندگی هامون بکار ببریم ...

پ ن : یاد گرفتم شله زرد درست کنم ...

  • باران بهاری

همش تو فکر م.ت هستم ...


پ ن : غم زمانه خورم یا فراق یار کشم / به طاقتی که ندارم کدام بار کشم ...


  • باران بهاری

از قبل برنامه ریزی کرده بودم ولی قطعی نشده بود

امروز قطعی شد ؛ به بچه های یونی اسمس زدم و به بقیه زنگ!

به م.ت هم زنگ زدم و دعوتش کردم.

اول گفت : بیشتر مراقب خودت باش - این حرفش بهم یه آرامشی داد -

و بعد هم گفت : خیلی دوست داشتم بیام ولی حال مامان زیاد خوب نیست ...

تو صداش ناراحتی به خوبی معلوم بود. سکوت های تیکه تیکه ـش این حسُ بهم داد که داره گریه می کنه.

گفتم : ما براشون دعا می کنیم ان شا الله که بهتر بشن...

نمی تونستم بگم که می دونم درد ِ توی دلش چیه...


پ ن : فیلم بازی کردن سخته... خیلی سخت.

پ ن : روحش شاد.


  • باران بهاری