بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

از قبل برنامه ریزی کرده بودم ولی قطعی نشده بود

امروز قطعی شد ؛ به بچه های یونی اسمس زدم و به بقیه زنگ!

به م.ت هم زنگ زدم و دعوتش کردم.

اول گفت : بیشتر مراقب خودت باش - این حرفش بهم یه آرامشی داد -

و بعد هم گفت : خیلی دوست داشتم بیام ولی حال مامان زیاد خوب نیست ...

تو صداش ناراحتی به خوبی معلوم بود. سکوت های تیکه تیکه ـش این حسُ بهم داد که داره گریه می کنه.

گفتم : ما براشون دعا می کنیم ان شا الله که بهتر بشن...

نمی تونستم بگم که می دونم درد ِ توی دلش چیه...


پ ن : فیلم بازی کردن سخته... خیلی سخت.

پ ن : روحش شاد.


  • باران بهاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی