وقتی یه اتفاق تازه میفته همه چی رو تحت تاثیر ِ خود ـش قرار میده ؛
اونوقت ـه که باید برای ادامۀ مسیر ، راه های جایگزین ِ راه ِ قبلی رو استفاده کرد.
میگن هیچکس از فردای خود ـش خبر نداره ؛
زندگی یه راه ـه که تا توش قرار نگرفتیم و با پست ـی و بلند ی ها ـش دست و پنجه نرم نکردیم نمی تونیم درباره ـش نظر بدیم.
خوف و رجا لحظه ها ـم رو گرفت ـه ؛
مغز ـم رو افکار ِ جور واجور پُر کرده ؛
دوست دارم حرف بزنم ولی چیزی از درون نهیب می زنه که سکوت!
گاهی به سررسید ـم سر می زنم و تو ـش یه چیزایی می نویسم ؛
امسال هم کم کم داره به آخر می رسه ...
پ ن : چه زود گذشت ...