بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

غزل

يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۶:۵۲ ب.ظ
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم
که خدا از تو خبر دارد و من بی خبرم
 
رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری
رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم
 
گرمی طبعم از آن است که دل سوخته ام
سرخی رویم از این است که خونین جگرم
 
کار عشق است نمازِ من اگر کامل نیست
آخر آن گاه که در یاد توام در سفرم
 
ای که در آینه هر روز به خود می نگری!
من از آیینه به دیدار تو شایسته ترم
 
عهد بستم که تحمل کنم این دوری را
عهد بستم ولی از عهد خودم می گذرم
 
مثل ابری شده ام؛  دربه درِ شهربه شهر
وای از آن دم که به شیراز بیفتد گذرم

میلاد عرفان پور
  • باران بهاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی