...
چی بگم خو؟
م داشت از بهشت و قصرهاش می گفت که از طلا ساخته شدن و چنین و چنان اند ؛
گفتم آخه خانه ـمان خشت و گِلی باشه یا طلایی چه فرقی داره؟ من دوست داارم همنشین پیغمبر بشم ، طلا و نقرۀ اون جا به چه دردم می خوره ؟
بعد با خودم تفکر نمودم دیدم قضیۀ پنبه دانه ست ...
پ ن : شونصد تا مطلب نوک ِ زبونم ـه ولی حرفم نمیاد ...
چی بگم خو؟
م داشت از بهشت و قصرهاش می گفت که از طلا ساخته شدن و چنین و چنان اند ؛
گفتم آخه خانه ـمان خشت و گِلی باشه یا طلایی چه فرقی داره؟ من دوست داارم همنشین پیغمبر بشم ، طلا و نقرۀ اون جا به چه دردم می خوره ؟
بعد با خودم تفکر نمودم دیدم قضیۀ پنبه دانه ست ...
پ ن : شونصد تا مطلب نوک ِ زبونم ـه ولی حرفم نمیاد ...