ببین یک سایه دارد خسته از آن دور میآید
مسیحا ! «سنگ تی پا خوردهی رنجور» میآید
مسیحا ! «سنگ تی پا خوردهی رنجور» میآید
به ایوان طلا، تندیس آدم گونهی زردی
شبیه مردهای بی رنگ و رو، از گور میآید
کبوتر پر، قناری پر، ... کلاغِ بیقراری پر
به صحن ِ آسمانت وصلهای ناجور میآید
پ ن : قاسم صرافان
پ ن : دلم خواست ...
پ ن : سکوتم که طولانی بشه نوشتن ـم می گیره ...