بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

یکی از دوستان توی صفحۀ آن کتاب ـش شعری از فریدون مشیری رو نوشته بود ؛ خوشم اومد ...

بخش هایی از اون رو اینجا بخونید :

دست گنجینۀ مهر و هنر است ؛

خواه بر پردۀ ساز

خواه در گردن ِ دوست

خواه بر چهرۀ نقش

خواه بر دندۀ چرخ

خواه بر دستۀ داس

خواه در یاری ِ نابینایی

خواه در ساختن ِ فردایی ...

آنچه آتش به دلم می زند اینک هردم

سرنوشت بشر است

داده با تلخی ِ غم های دگر دست به هم ؛

بار این درد و دریغ است که ما

تیرهامان به هدف نیک رسیده ست ولی

دست هامان نرسیده ست به هم.


  • باران بهاری

نظرات  (۲)

  • حامد بهداد
  • من اگه شاعر بودم یه شعر میگفتم در موضوع اینکه وقتی ادمها بیکار میشن چیکار میکنن
    پاسخ:
    اگر شاعر شدید درباره هرچی دوست داشتید شعر بگید. : )

    + آرزوی موفقیت برای شما.
  • حامد بهداد
  • من یه بار که با دوستم دعوام شد و تنهای تنها شدم/البته شما که حتمن اونجوری نیستید و دوستای زیادی اطرافتونن/شروع کردم به دسته بندی عکسام و موسیقی هام و ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی