بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها
یه وقتایی تو زندگی هست که بیشتر به خدا فکر می کنیم ؛
ممکنه به خاطر گرفتار شدن ـمون تو این دنیا یا نور بالا زدن ـمون باشه ...

در هر صورت فرقی نداره ؛ مهم اینه که چند دقیقه هم که شده یاد خدا افتادیم ...

امروز یه بنده خدایی راز ِ یه نفر رو برملا کرد ؛

البته خواه ناخواه چند وقت دیگه همه می فهمیدند ولی خب اون براش مهم بود که الان کسی ندونه ...

تو راه مدرسه - رو پله برقی مترو ، توی واگن قطار ، موقع راه رفتن - همش فکرم مشغول این شده بود که اگه چند سال دیگه یا نه اصن چند روز دیگه راز بزرگی که توسینه ـم نگه داشتم فاش بشه و من در جواب بگم : " من مدت هاست که اینُ می دونم " ، عکس العمل دیگران چیه ...؟

من فقط بخاطر آبروی کسی مجبورم که سکوت کنم. نمی دونم شاید نباید ولی نمی تونم چیزی بگم ...

یاد اون سال افتادم که خدا رو بیشتر از امروز تو زندگی ـم داشتم ؛ مدام به این فکر می کردم که بهترین صفت ِ خدا چی می تونه باشه...

هنوز هم نظرم همون نظرـه و فکر می کنم ستّار بودن خدا بهترین صفته کما این که همۀ صفات الهی ستودنی هستند. 


پ ن : شاید راز دار بودن هم مکمل یا مرتبط با ستّار بودن باشه ....

پ ن : خدایا بهمون ظرفیت بده تا در برابر تهمت ها ، بدگویی ها و هجمه های دیگران استوار بمونیم و نلغزیم. / آمین


  • باران بهاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی