یه وقتایی یه چیزی یادآور یه چیز دیگه برا آدم میشه ؛
دیدن یه تصویر ، خوندن یه جمله ، شنیدن یه آهنگ ، حتی بو کردن یه عطر خوب یا بد و خیلی چیزای دیگه ...
شده از دیدن خودت تو آینه بترسی؟
شده حواستُ جمع کنی که حواست به خودت نباشه ؟
شده نخوای به پشت ِ سرت نگاه کنی؟
شده بخوای یه چیزایی رو فراموش کنی؟
شده از استرس خوابت نبره؟
شده اشک هاتُ یواشکی و تند پاک کنی که کسی نبینه؟
کم و بیش داره ... برا هرکسی هم یه جور ... پُر از اضطرابه ... پُر از نگرانی ...
شاید بختک همین باشه ...
چاره ـش فقط بی خیالی ـه ...
مدام باید زمزمه کرد : این نیز بگذرد ... ( چند بار تکرار )
دیدن یه تصویر ، خوندن یه جمله ، شنیدن یه آهنگ ، حتی بو کردن یه عطر خوب یا بد و خیلی چیزای دیگه ...
شده از دیدن خودت تو آینه بترسی؟
شده حواستُ جمع کنی که حواست به خودت نباشه ؟
شده نخوای به پشت ِ سرت نگاه کنی؟
شده بخوای یه چیزایی رو فراموش کنی؟
شده از استرس خوابت نبره؟
شده اشک هاتُ یواشکی و تند پاک کنی که کسی نبینه؟
کم و بیش داره ... برا هرکسی هم یه جور ... پُر از اضطرابه ... پُر از نگرانی ...
شاید بختک همین باشه ...
چاره ـش فقط بی خیالی ـه ...
مدام باید زمزمه کرد : این نیز بگذرد ... ( چند بار تکرار )