با صدای زنگ موبم بیدار شدم ؛
شماره ناشناس بود و بخاطر همین ترجیح دادم جواب ندم ...
دوباره زنگ زد و من دوباره جواب ندادم ...
تا اینکه تو مترو بودم که ر.م تماس گرفت که م.م بهت زنگ زده بوده و باهات کار داشته و جواب ندادی ...
البته برام غیر منتظره بود که اون به من زنگ بزنه ؛ پرسیدم چی کارم داره؟ گفت : نمی دونم ...
بهش زنگ زدم ؛ جواب نداد ولی بعد از چند دقیقه خودش تماس گرفت ؛
صداش پُر از انرژی بود ... کُلی حال و احوال کرد و گفت : چند شبه که خوابتُ می بینم ...
خواباشُ برام تعریف کرد ؛ یکی از یکی بهتر ... گفتم : خوش بحالت چه خوابایی می بینی ...
گفت : چند وقته همش یادتم گفتم تماس بگیرم حالتُ بپرسم ...
یه وقتایی تو زندگی آدم هست که باید کارو بسپری دست کاردون ... اونوقته که یه نفر از یه جایی که توقع نداری زنگ می زنه و با تعریف کردن خواباش بهت می گه که راهُ اشتباه نرفتی و جوابی رو که منتظرش بودی بهت می ده.
پ ن : خدا رو شکر ... دلم از این خوابا خواست ؛ حتی تو بیداری! : )
پ ن : اطمینان خاطر خیلی خوبه.