بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها
میوه ها رو از یخچال بیرون آوردم و تو ظرف گذاشتم...

گفت : پرتقال نداریم؟
گفتم : نه ... صبر کن ؛ شک کردم بذا نگاه کنم ... نه ؛ نداریم .
گفت : پس نارنگی بیار ...

یه ظرف پُر از نارنگی تو یخچال بود همه رو  با بقیه میوه ها گذاشتم جلوش و گفتم : انقد کافیه؟
گفت : آره ؛ بیا بشین.

حرفمون گُل انداخته بود ... یکی اون می گفت و یکی من ...   یهو زدم زیرِ خنده ؛
گفت : به چی می خندی؟
گفتم : از دیدن خودمون خنده م گرفته ... درسته که این نارنگیا جلومونه ولی ما مجبور نیستیم همه شُ بخوریما ... یکی من پوست می کنم یکی تو ...
خندید و گفت : نه مجبور نیستیم ... یه نارنگی پوست کند و گفت : حالا اینُ از دست من بگیر ...

پ ن : فقط کافیه برای باهم بودن وقت بذاریم ...

  • باران بهاری

نظرات  (۱)

راستی عقرب زیر قالی ینی نیش زننده ناگهانی و ناغافل؟شما ؟
پاسخ:
اینم یه اصطلاحه که به یکی از خویشاوندان اطلاق میشه .
البته من به خودم نسبت دادم که بی ادبی نشه ولی همین چند وقت پیش  از تلویزیون یاد گرفتم .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی