صبح وقتی وارد سالن مترو شدم رادیو داشت موسیقی بی کلام ساری گلین رو پخش می کرد؛
منُ به سال های دور برد ...
زمانی که همه چی برام لطافت آبی آسمونی رو تداعی می کرد ؛
وقتی که در همه جا خدا رو می دیدم ...
حالا خیلی اتفاقی به " اَیُّ زَمان اَطوَلُ مِن اَناتِکَ؟ "* برخورد کردم ...
هرچقدر هم که ما خودمونُ به راه دیگه ای بزنیم، او ما رو به طرفِ خودش برمی گردونه ...
پ ن : * کدام زمان طولانی تر از مهلت دادن تو و شکیبایی توست، خدای من؟ / فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی
پ ن : رو راستی خیلی خوبه - به قول شاعر : با من و خودت یگانه باش ... -
منُ به سال های دور برد ...
زمانی که همه چی برام لطافت آبی آسمونی رو تداعی می کرد ؛
وقتی که در همه جا خدا رو می دیدم ...
حالا خیلی اتفاقی به " اَیُّ زَمان اَطوَلُ مِن اَناتِکَ؟ "* برخورد کردم ...
هرچقدر هم که ما خودمونُ به راه دیگه ای بزنیم، او ما رو به طرفِ خودش برمی گردونه ...
پ ن : * کدام زمان طولانی تر از مهلت دادن تو و شکیبایی توست، خدای من؟ / فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی
پ ن : رو راستی خیلی خوبه - به قول شاعر : با من و خودت یگانه باش ... -