بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

دیدم چراغش روشنه

سلام و احوال پرسی کردم ...

امیدوار نبودم جواب بده چون قبلا براش آف گذاشته بودم و جوابی نداده بود ...

یهو دیدم پشت سر هم مث شصت تیر پیام هاش اومد

من خیلی خوشحال شدم و اونم تو حرفاش نشون داد که خوشحال شده و کلی ازم تشکر کرد که دل یه بندۀ خدا رو شاد کردی...

گفت هیچ آفی دریافت نکردم ...

دلم براش تنگ شده بود ؛ یه کم ازم تعریف کرد که تو که رفتی همه ناراحت شدن و از این حرفا ...

بهش گفتم الان باد کردم؛   دی :

گفت باد نکن می ری هوا ... ما رو زمین لازمت داریم ...

گفتم ... گفت ...

یاد ِ روزای خوب بخیر ...


پ ن : من فردایی دیگر رو دوستم جون صدا می زنم ؛ اونم بهم می گه باران.

پ ن : لحظه های زندگی پر از خاطراتی اند که آدمای آشنا و غریبه برامون می سازن...


  • باران بهاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی