بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها
یه وقتایی یه شعر یا یه جمله بدجوری می افته تو سرم ؛ جوری که همش با خودم تکرارش می کنم ...
گذشته از خوب یا بد بودنش بعضی وقتا می ره رو اعصاب خودم ... مث اون موقع ها که آهنگای عمو پورنگ افتاده بود تو سرم ...
امروز هم همش این بیت تو سرم می چرخید ولی اذیت نشدم :

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم / گرگ دهن آلودۀ یوسف ندریده


شاید همین بهانه ای شد که برم پست هام تو گروه مشاعره رو مرور کنم ...
شاید باعث شد دلم بیشتر از قبل برای سعدی تنگ بشه و سراغ کلیات سعدی که از نمایشگاه کتاب اصفهان خریدم رو بگیرم...

کتاب رو باز کردم و این غزل اومد:

بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمی دهی مجالی

نه ره گریز  دارم  نه طریق آشنائی
چه غم  اوفتاده ای  را که  تواند احتیالی

همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی

چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آنکه روزی به کف اوفتد وصالی

به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی

غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی

سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی

...

پ ن : امروز اسم خودم + اون شبکه اجتماعی  رو تو گوگل سرچ کردم ... بیشتر گروه هایی که توش فعال بودم رو  به همراه پست هام آورد... کلی خاطره بازی کردم...

  • باران بهاری

نظرات  (۱)

  • اشنای دیروز
  • دوستی داشتم که میکفت....
    پاسخ:
    چی می گفت؟

    یاد شعر امیر محمد و عمو پورنگ افتادم ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی