هر وقت اسم گابریل گارسیا مارکز رو می شنوم یا جایی نوشته ای منتسب بهش رو می خونم ، یاد سیزده به در چند سال پیش می افتم که بزرگترا و بچه های فامیل دو گروه شده بودیم و مسابقه پانتومیم راه انداخته بودیم. هر گروه یه موضوع رو یواشکی انتخاب می کرد و به یکی از اعضای گروه مقابل می گفت تا برای هم گروهی هاش اجرا کنه و اونا بتونن حدس بزنن موضوع چیه...
م.م برای ما گابریل گارسیا مارکز رو اجرا کرد ...
برای اجرا سعی کرد رو قسمت گارسیا تمرکز کنه و تو حرکاتش به زورو اشاره کرد... می خواست ما رو متوجه گروهبان گارسیا کنه تا ازون طریق حدس بزنیم...
اعتراف می کنم تا اون موقع گابریل گارسیا مارکز رو نمی شناختم ...
از رو اجرا متوجه گروهبان گارسیا شدم و حدسمو گفتم ... با دست اشاره کرد که ادامه بده داری درست میگی ولی چون اسم این نویسنده رو نشنیده بودم نمی تونستم بفهمم منظورش چیه ...
بعد که ما نتونستیم کامل اسم رو بگیم و جواب رو گفتن ، من اعتراض کردم و گفتم این که میگید کی هست اصن ... قرار نیست یه اسم گمنام رو مطرح کنید ...
اون روز م.م کلی منو مسخره کرد که تو تاحالا اسمشو نشنیدی؟ اصن رمان می خونی؟ گفتم آره... گفت لابد فهیمه رحیمی می خونی همش ... گفتم نعخیرم...
اما کلی پیش خودم خجالت کشیدم که اطلاعاتم کمه ...
پ ن : زمان کم میارم ولی هرچی فکر می کنم اونجوری که باید از همین زمان که در اختیار دارم خوب استفاده نمی کنم ...