باهام قرار گذاشت که صبح باهاشون برم
منم گفتم ان شا الله ...
صبح تو مترو کلی در مورد آخرین کتابی که دست به دست کرده بودیم باهم حرف زدیم
اشک تو چشماش جمع شده بود
حواسم بود که خیلی ها دارن به حرفامون گوش می دن
براش این شعرو که اولین بار از ا.م تو حرم امام رضا علیه السلام شنیده بودم خوندم :
حسن شدی که سوال غریب کیست به عالم
میان کوچه و گودال بی جواب بماند
به احترام حسین سه روز مانده به گودال
بناست زائر تو زیر آفتاب بماند
خدا رو شکر صبح خوبی رو کنار بانوی اردیبهشت داشتم.