بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

رفتن به اصفهان تجربۀ خوبی بود ...

به نظرم اینکه یه  تجربه رو چجوری  و با چه کسانی تجربه کنیم هم مهمه!

بعدا شاید - اگه لازم باشه - در مورد جزئیاتش اینجا بنویسم ...

بیشتر ترجیح می دم بازخورد کارای خودمُ دریافت کنم ...


امروز حال و هوی خاصی تو حرم حضرت معصومه سلام الله علیها داشتم

نمی دونم چرا ولی قبل از ورود به حرم وقتی داشتیم تو ماشین -در مورد این که می تونیم هرچی دلمون می خواد رو از حضرت معصومه بخوایم - حرف می زدیم،

بدون اینکه حتی دلم بلرزه اشک از چشمام جاری شد...

وقتی رفتم تو حرم حسّم خیلی عجیب بود ؛

انگار کسی مقابلم ایستاده بود که دوست داشتم خودمُ توی بغلش پرت کنم و کلّی باهاش حرف بزنم...

امام رضا علیه السلام رو خیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی دوست دارم ؛ امام مهربانی ها رو ...

از خواهرشون خواستم زیارت برادرشون رو به زودی زود نصیبم کنند.


پ ن : یه وقتایی نمی دونم کجای دنیا ایستادم!

  • باران بهاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی