دلم آشوبه
خودمُ زدم به بی خیالی
ولی خب می فهمم که از حد توانم خارجه
وانمود کردن کار سختیه - حداقل برای من -
بعد از مدت ها م رو دیدم
گفتم خوبی؟ گفت نه اصلا
گاهی میومد و آروم جوری که فقط من بشنوم کنارم می ایستاد و برام درد دل می کرد
بعد یه سری عکس تو موبایلش بود که بهم نشون داد
گفت از طریق یه نرم افزار وارد یه یه شبکه اجتماعی میشی
و خاصیتش اینه که هرجای دنیا باشی و گوشیتُ تکون بدی همه آدمای اد لیستت هم گوشیشون تکون می خوره
یا اینکه اگه هر لحظه کانکت بشی همه اونا میتونن بفهمن و بیان تو شبکه
شاید همین باعث شد یکم خیالم از طرف اون راحت باشه
ار دیبهشتی ِ دوست داشتنی دوتا بلیط سینما بهم داد
تاریخ نداره و هر روزی بخوام می تونم برم
گفت اگه می خوای تعداد بیشتری بهت بدم
گفتم نه ... بسه
پ ن : ینی آخرش چی میشه؟
پ ن : می گذره ... اما به سختی !