بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

دلم آشوبه

خودمُ زدم به بی خیالی
ولی خب می فهمم که از حد توانم خارجه

وانمود کردن کار سختیه - حداقل برای من -


بعد از مدت ها م رو دیدم

گفتم خوبی؟ گفت نه اصلا

گاهی میومد و آروم جوری که فقط من بشنوم کنارم می ایستاد و برام درد دل می کرد

بعد یه سری عکس تو موبایلش بود که بهم نشون داد

گفت از طریق یه نرم افزار وارد یه یه شبکه اجتماعی میشی

و خاصیتش اینه که هرجای دنیا باشی و گوشیتُ تکون بدی همه آدمای اد لیستت هم گوشیشون تکون می خوره

یا اینکه اگه هر لحظه کانکت بشی همه اونا میتونن بفهمن و بیان تو شبکه

شاید همین باعث شد یکم خیالم از طرف اون راحت باشه


ار دیبهشتی ِ دوست داشتنی دوتا بلیط سینما بهم داد

تاریخ نداره و هر روزی بخوام می تونم برم

گفت اگه می خوای تعداد بیشتری بهت بدم

گفتم نه ... بسه



پ ن : ینی آخرش چی میشه؟

پ ن : می گذره ... اما به سختی !


  • باران بهاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی