بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

دارم کتابی رو که از اردیبهشتیِ ِ دوست داشتنی گرفتم می خونم

خوندنش یه جورایی بهم امید زندگی می ده...

بعضی جاهاش غرورم رو تهییج می کنه

بعضی جاهاش اشکمُ در میاره

اما در کل همونجوری که توصیفش رو شنیده بودم خیلی خوندنیه


امروز تو مترو به ماجرای رنگینک و بچه ها و اتوبوس که رسیدم گریه م گرفت

اگه تو خونه بودم حتما با صدای بلند چند لحظه گریه می کردم

اما تو مترو خیلی خودمو کنترل کردم ... غم همه وجودمو گرفت ...


پ ن : تپه جاویدی و راز اشلو  اسم اون کتابه

پ ن : گاهی فکر می کنم چقدر مسئولیتم زیاده ...


  • باران بهاری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی