بماند به رسم خوش یادگاری ...

اینجا دادگاه نیست؛

قضاوتم نکن ...

اینها نوشته های من هستند ؛

شاید حرف های دلم و کارهای روزمرّه ...

دوست داشتی بخون و نظر بده.

طبقه بندی موضوعی
پیوندها

به م اسمس زدم ؛

حال و احوال و حرفای همیشگی ...

حرفای اونم  همون حرفایی بود که  انتظار داشتم جواب بده

وقتی م رو دیدم ، با اینکه ازش ناراحت بودم اما تهِ تهِ قلبم هنوز دوسش داشتم


دوباره از اول همه چیُ مرور کردم

خودمُ جای م گذاشتم

حتی وقتی مامان در مورد م حرف می زنه ، سوالی ازش می پرسم تا اونم بتونه منُ جای م بذاره و جواب بده

مامان تا یه جائی جواب می ده اما بعد میبینه یه چیزائی جور نیست

میبینه قضاوت انقدرها هم راحت نیست


میگن جلوی ضررُ از هرجا بگیری منفعته اما بعضی ضررا وقتی اتفاق میفته دیگه نمیشه جلوشُ گرفت ؛

مث یه گوله برف هی بزرگ و بزرگتر میشه...

کاش همه چی سامون بگیره

نمی دونم این کابوس کی تموم میشه!

ینی الان م چه حالی داره؟ نمی خوام بدونم این چه دردیه ...


پ ن : و گاهی مرگ پایان نیست آغاز دویدن هاست .../ علی صفائی حائری







  • باران بهاری