تقریبا یکی دو سال از من کوچیکتره
وقتی کوچیک بود به قورباغه می گفت "بورقابه "
برا همین بابا هر وقت می خواست حالشُ بپرسه می گفت : بورقابه چطوره؟
مامان تعریف کرد که بورقابه تو کشوری که بهش مهاجرت کردن ،عاشق یه دختر غیر مسلمون شده ؛
مادرش هم بهش گفته : اگه بخوای باهاش ازدواج کنی دیگه اسم منُ نیار ...
پ ن : چقد مادرا باید حرص و جوش بخورن ؛ آخرش هم معلوم نیست چی میشه ...