صبح که برای نماز بیدار شدم و رفتم وضو بگیرم خاطرۀ چند سال پیش برام زنده شد ؛
یادم نیست دقیقا چند سال پیش بود که اولین تار موی سفیدم رو از سرم جدا کردم و گذاشتمش لای دفتر نوشته هام...
از طرفی بیاد عموتیموری افتادم که به شقیقه هاش ادکلن می زده تا موهاش از اون قسمت سفید بشه و خوشتیپ به نظر برسه ؛
درست روی شقیقه م یه تار موی سفید بود ؛
اول فکر کردم از بقایای چند ماه پیشه اما بعد که خوب نگاه کردم دیدم نه ! این همون موییه که فلک رایگان نداده ...
اگه دست خودم بود برای همیشه همین رنگی نگهش می داشتم ...
دیدنش حس خوبی بهم میده
: )